سایت مرکز فقهی

فقه اجتماعی (2)

بحث ما در این جلسه، در مورد فقه اجتماعی است که آیا جامعه، وجود خارجی دارد یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا اصالت با فرد است یا با اجتماع؟

معانی اصالت

پیش از پاسخ به این سوال، روشن گردید که سه معنا برای واژه اصالت وجود دارد:
یک وجه از اصالت فرد یا جامعه، به معنای اولویت، تقدم و ترجیح است که بنا بر این معنا، باید دید که آیا مصالح فردی، اصل است یا مصالح اجتماعی؟
معنای دومِ اصالت، تأثیر است و بنابراین، باید دید که آیا فرد بر روی جامعه اثر می‌گذارد و به آن معنا می‌بخشد یا این جامعه است که بر روی فرد اثرگذار خواهد بود؟
معنای سوم اصالت، یک معنای فلسفی، یعنی وجود خارجی است که در مباحث فلسفه، تحت عنوان اصالت وجود یا اصالت ماهیّت مطرح است که آیا ماهیت یا وجود ما به ازای خارجی دارند یا نه؟ بنا بر این معنا، اصالت فرد یا جامعه یعنی آنچه واقعاً وجود دارد، جامعه است یا آنکه این اصالت با فرد است.

نبود ضابطه در معنای اول (ترجیح و تقدم اصالت)

طبق معنای اول که اصالت به معنای ترجیح و تقدم است، ما به صورت کلی نمی‌توانیم از آموزه‌های دینی یک ضابطه‌به دست آوریم که آیا همیشه منافع فردی بر جامعه مقدم است یا بالعکس؛ ولی نهایتا می‌توان چنین ادعا کرد که غالباً، مصالح جمعی بر مصالح فردی مقدم است؛ به عنوان مثال، اگر خانه فردی در خیابان جدید الاحداثی واقع شود می‌توانیم بگوئیم که در این وضعیت، مصالح جمعی، مقدم بر مصالح فرد است و لذا، باید این خانه خراب بشود تا آن خیابان احداث گردد؛ اما این مبنا در همه موارد صحیح نیست ولی، به استناد این امر، نمی‌توان چنین گفت که اگر در یک مورد حرم مطهر در طریق خیابانی واقع شود، حرم هم مثل خانه‌مردم خراب شود! بلکه در این موارد، این خیابان است که باید جهت آن تغییر کند تا به حریم حرم لطمه‌ای وارد نشود.
در مورد خانه آیت‌الله بهجت نقل شده است که وقتی از شهرداری قم به منزل ایشان آمدند و گفتند که می‌خواهیم این منزل را برای توسعه حرم و شوارع اطراف آن، خراب کنیم، ایشان بی‌درنگ موافقت کردند و به آقازاده‌اش فرمودند که من به حرم می‌روم و شما در این مدت، خانه‌ای را برای ما اجاره کن تا وقتی که برمی‌گردم به آنجا بروم و دیگر در اینجا نمانم؛ یعنی گویا در ذهن شریف این مرجع تقلید، این‌گونه نقش بسته که اگر خانه من در طرح تخریب شهرداری است دیگر جایز نیست که من در این منزل بمانم و در این مورد، مصالح جمعی مقدم است.
به هر روی، در خصوص معنای اول نمی‌توان یک ضابطه مشخصی را بیان کرد، بلکه باید مورد به مورد آنها را بررسی کرد؛ به عنوان یک نمونه تاریخی، نقل شده که وقتی انوشیروان می‌خواست طاق کسری را بنا کند قسمتی از این طاق در خانه یکی از همسایه‌ها قرار گرفت، ولی چون وی معتقد به تقدم منافع فردی بر مصالح جمع بوده، به کارگران خودش فرمان داد که طاق کسری را در این قسمت کج کنند تا خانه آن فرد خراب نشود. این پادشاه، چنین می‌اندیشد که صاحب این خانه راضی نیست و عدم رضایت او، بر رضایت جمعی مقدم است.
البته، یک نکته دیگری را در اینجا باید توجه کرد که حتی در مورد تغییردادن مسیر خیابان از مکانی مانند حرم یا مسجد، در واقع تقدم منافع و مصالح فردی نیست، بلکه مصلحت فردی در این مورد، خودش به نوعی به معنای مصلحت جمعی است؛ شاهد این مدعا آن است که همه ما حاضر هستیم که کشته یا شهید شویم، ولی از ناحیه وهابی‌ها به حرم مطهر اهل‌بیت، تعرضی نشود؛ تا چه برسد به اینکه به خاطر یک خیابان بخواهند آن را تخریب کنند. علت این موضوع نیز آن است که در خصوص این مورد، امام مقدّم بر جامعه است و در واقع، حفظ مصلحت امام، به معنای مصلحت جامعه است؛ و از این رو، باید نسبت به هر مورد، به صورت جداگانه بررسی شود.

اصالت جامعه در معنای دوم و اصالت فرد در معنای سوم

اصالت در معنای دوم به فردگرا یا جمع‌گرا باز می‌گردد. توضیح اینکه برخی از محققان، بر این باورند که فرد انسانی همیشه بالقوه بوده و در جامعه می‌تواند معنا پیدا ‌کند و از این رو، انسان تا زمانی که در جامعه وارد نشده، اصلاً حقیقتی ندارد و مثلا همانند صد عدد صندلی است که در کنار هم قرار گرفته و هیچ جامعه‌ای را تشکیل نمی‌دهد؛ در حالی که اگر صد نفر انسان نیز بر روی این صندلی‌ها نشسته باشند، به معنای یک جامعه هستند و از این رو، حتی اعضای یک خانواده هم با عناوینی مثل برادر، خواهر، پدر و مادر، یک جامعه کوچک را تشکیل می‌دهند؛ و لذا، در آن جامعه صد نفره نیز رئیس و مرئوس و... هستند که تاثیرگذار می‌باشند و همین روابط است که این جامعه را معنا می‌دهد.
به عبارت دیگر، جامعه‌گرا وقتی می‌خواهد افرادی را معرفی کند، به شخص آنها کاری ندارد، بلکه آنها را با جایگاه اجتماعی و عناوین خود یا خانواده‌آنها مشخص می‌کند که فلانی، فرزند فلان مقام مملکتی است و اینقدر آبرو و شخصیت و موقعیت دارد و این معنای اصالت جامعه است. بنابراین، انسان جدای از جامعه معنا ندارد، و هویّت هر کسی به این است که در جامعه چه نقشی دارد.
اما معنای سوم آن است که اصالت به معنای وجود خارجی است که در فلسفه مطرح شده است، که مطابق این مبنا، برخی از بزرگان که صرفاً نگاه فلسفی دارند، می‌گویند اصالت با فرد است و جامعه یک پدیده جدا و منحاز از افراد نیست.
بنابراین، مطابق دو معنا، اصالت با جامعه است و مطابق یک معنا، اصالت با فرد است. البته، طبق معنای سومی که وجود خارجی به معنای هستی‌شناسی ملاک است، گاهی اصالت به معنای اندام‌‌واره‌گی نیز در نظر گرفته می‌شود و گاهی اصالت به معنی روان‌شناختی است که بر طبق همین تقسیم اخیر، عده‌ای در اروپا که جامعه‌گرا هستند، معتقدند اساسا، خُلق و خوی افراد در جامعه معنا پیدا می‌کند و لذا، برای تشخیص اخلاق خوب و بد مردم، باید دید که او در چه منطقه‌ای زندگی می‌کند؛ یعنی اگر در یک منطقه‌گرمسیر زندگی می‌کند، علی القاعده عصبانی مزاج خواهد بود و کسی که در منطقه‌سردسیر است، علی القاعده عصبانی مزاج نیست یا اینکه فردی که در یک منطقه‌بیابانی زندگی می‌کند، دارای خُلق و خوی سرکش است؛ چون طبیعت جهان اینچنین است و کسی که در منطقه‌صاف و زمین مسطحی زندگی می‌کند، فرد آرامی خواهد بود. این بحثها مربوط به برخی از فیلسوفانی است که در غرب این مسائل را مطرح کردند و البته، در کلمات علمای خودمان نیز همین موارد وجود دارد؛ مثلاً ابن سینا در برخی از کتابهایش، می‌نگارد که اگر فردی در جایی که خیلی هوا سرد است یا در جایی که خیلی گرم است زندگی کند ولیّ خدا نمی‌شود، بلکه ولیّ خدا در منطقه‌ای تربیت می‌شود که بهترین آب و هوا را داشته باشد تا خودش هم معتدل‌ترین مزاج را داشته باشد؛ چرا که هیچ وقت نمی‌شود انسانی که دائماً مریض است و با کوچکترین بادی، سرما می‌خورد، به عنوان ولی خدا باشد بلکه ولیّ خدا باید معتدل باشد. آدمی که طبعش سرد است، یا کسی که طبعش گرم است، ولی خدا نیست. یعنی ابن سینا معقتد است که طبیعت بر روی انسان اثر می‌گذارد.

دیدگاه غربیان در تاثیرگذاری جامعه بر فرد

آگوست کنت و اسپنسر معتقد بودند که تمام اخلاقیات انسان تحت تأثیر جامعه و طبیعت است، اما ابن سینا با توجه به نگاه اسلامی معتقد است که اینها تأثیر دارند، ولی تأثیر تام و تمامی ندارند و حتی در آموزه‌های طبی آمده است کسی که زیاد عدس یا پیاز بخورد، زیاد گریه می‌کند، و رقّت قلب بیشتری دارد، که این امر یک مسئله معنوی است؛ در حالی که فرد قصاب، به مرور قصیّ القلب می‌شود، که این امر نیز مایه دوری از خدا است؛ یعنی به هر حال، امور طبیعی بر روی مسائل اخلاقی انسان تأثیر دارد، ولی علیّت تامه ندارد.
به هر روی، فیلسوف‌های غربی، که در علوم اجتماعی ‌صاحب‌نظر هستند، بر این باورند که همه اخلاق فرد، تحت تأثیر طبیعت و جامعه شکل می‌گیرد، به این معنا که جامعه علّت است و اخلاق معلول آن است؛ ولی فیلسوفان مسلمان، نقش جامعه را به صورت اقتضاء و به عنوان علت ناقصه مطرح می‌کنند که جامعه هم می‌تواند بر روی اخلاق تأثیرگذار باشد.

نگاه جزئی‌نگر در انسان

نکته بعدی این است که برخی از محققان معاصر، تحقیقی درباره‌این مسئله دارند که نگاه انسان از اول، نگاه اجتماعی است یا یک نگاه فردی؟ در این تحقیق گفته‌اند که وقتی اسباب بازی به دست یک بچه می‌دهید، اولین کارش این است که آن را خُرد می‌کند تا اجزای داخلی آن را بررسی کند و این امر به این معناست که انسان فطرتاً جزئی‌نگر است و کل را ملاک قرار نمی‌دهد؛ بنابراین، در ضمیر ناخودآگاه این بچه، نگاه فردی و جزئی وجود دارد، و اساسا، گویا کل وجود ندارد و آنچه وجود دارد فرد است؛ با اینکه قطعاً کل، دارای اثری است که هر یک از اجزاء، آن اثر را ندارد.
البته، بحث ما فقه الاجتماع است که با فلسفه علوم اجتماعی تفاوت دارد و لذا، در آینده باید این گونه بحث کنیم که آیا می‌شود این ساختمان باشد و هیچ فردی رئیس آن نباشد، یا به هر حال این ساختمان باید رئیسی داشته باشد؟ ضوابط و قوانین آن چیست و دارای چه ملاکی است؟
از دیدگاه اسلام، یکی از معیارهای ریاست، دانایی انسان نسبت به قرآن کریم است. در مجمع البیان نقل شده زمانی که پیامبر اکرم می‌خواستند فرمانده نظامی تعیین کنند به اصحاب خود فرمودند که ببینید چه کسی می‌تواند قران را بهتر بخواند، آنها هم فردی را انتخاب کردند. ایشان نیز فرمودند: چون او قرآن را یادگرفته است، باید رئیس بشود. از این رو، در هر موردی یک ملاکی برای ریاست مطرح است و همانطور که در این قضیه قرآن خواندن ملاک بود؛ شاید در خصوص یک مورد دیگر، تجربه و تدبیر ملاک است.
نتیجه آنکه چون مباحث مربوط به فقه الاجتماع از امور اعتباری است، می‌توانیم بگوئیم که اصالت با جامعه است؛ یعنی مباحث اعتباری با اصالت به معنای اول و دوم سازگار است؛ زیرا اولویت یا ترجیح و امتیاز که معنای اولی بود، با اعتباریات سازگار است؛ هر چند که اگر بحث ما فلسفی می‌بود، یا بحث فلسفه علوم اجتماعی بود، شاید می‌توانستیم بگوئیم که ما فردگرا هستیم و جامعه، وجودی غیر از وجود افراد ندارد.

تاریخ برگزاری : 27 / 07 / 1393
تعداد بازدید :363
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.