سایت مرکز فقهی

فقه اجتماعی (1)

موضوع بحث ما درباره فقه اجتماعی است، که شاید تا کنون چندان مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است و ان شاء الله خداوند لطف و عنایت کند تا این جلسات به عنوان یک سنت حسنه‌شمرده شود تا در آینده ما شاهد تالیف کتاب‌ها و رساله‌های زیادی درباره‌ی فقه الاجتماع باشیم.

اهتمام شهید صدر به فقه الاجتماع

من در همین ابتدای جلسه، برای شروع بحث دو نکته را بیان می‌کنم. نکته‌ اول اینکه مرحوم شهید صدر قبل از انقلاب تصمیم می‌گیرد که سه کتاب به عنوان اقتصادنا، فلسفتنا، و مجتمعنا تالیف کند؛ به ویژه آنکه در آن دوران، متأسفانه کمونیست‌ها خیلی فعالیت داشتند و لذا، همین امر سبب شد تا برخی از شهید صدر تقاضا ‌کنند که بخاطر بحث‌های اقتصادی که کمونیست‌ها مطرح می‌کنند، کتاب اقتصادنا را به جلو بیندازد. ایشان هم در ابتدا کتاب اقتصادنا را نوشت و سپس کتاب فلسفتنا به رشته تحریر درآورد که هر دو نقد کمونیست‌ها بود؛ اما زمانی که تصمیم داشتند کتاب مجتمعنا را تالیف کنند، شهید شدند و خیلی‌از اهل تحقیق حسرت به دل داشتند که‌ای کاش ایشان در همان ابتدا، کتاب مجتمعنا را می‌نگاشتند؛ به ویژه آنکه درباره اقتصاد و فلسفه کتاب‌های زیادی نوشته شده بود؛ ولی حتی امروزه نیز درباره ‌مباحث مربوط به جامعه کار چندانی نشده است. فقه کنونی ما نیز هر چند یک ذخیره‌ارزشمند و مایه مباحات و فخر و تمدن حوزه و تشیع است، ولی به هر حال، یک فقه فردی است و مسائل آن به مسائل فردی پرداخته و درباره بحث‌های اجتماعی در فقه کار چندانی صورت نگرفته است؛ در حالی که اگر یک مجتهد بخواهد همه مباحث فقه اجتماعی را از منابع دینی استنباط نماید، بدون مبالغه، حجم این کار بیش از کتاب جواهری خواهد بود که دارای 43 جلد است.

حیات و ممات جامعه

ما در شروع بحث، به عنوان نمونه به برخی از مباحث فقه اجتماعی می‌پردازیم. یکی از مباحثی که در این قلمرو مطرح می‌باشد، این است که آیا جامعه جدای از فرد، دارای حیات و ممات است یا خیر؟ در برخی از آیات قرآن کریم، تعابیری مانند وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ  وجود دارد که از این تعابیر، استفاده می‌شود که امت نیز دارای اجل است. به عنوان نمونه، در گذشته بزرگترین حوزه‌ علمیه شیعه، حوزه حلّه بود که بزرگانی مانند علامه حلی، محقق حلی و ابن فهد حلی، در آنجا زندگی می‌کردند، ولی امروزه، هیچ اثری از این حوزه وجود ندارد؛ در مقابل، امروزه، حوزه علمیه قم تقریبا، به عنوان یک جوان است، که به لطف خداوند خیلی پررونق و پرنشاط بوده و ان شاء الله تنومند و شکوفاتر خواهد ‌شد. بنابراین، اگر ما حوزه علمیه را همانند انسان محسوب کنیم، برخی از آن انسان‌ها مانند آنچه در حله بوده، از بین رفته و برخی از آنها، مانند حوزه علمیه قم اکنون در دوران جوانی عمر خود بوده و دارای شور و نشاط است.
از سوی دیگر، این مسئله در مباحث فقهی کاملا روشن است که اگر فردی انسانی را بکشد، محکوم به حکم قتل نفس یعنی قصاص خواهد بود، حال اگر فردی بخواهد با اقدامات خود کاری انجام دهد، که مثلا حوزه علمیه‌قم با این نشاط و رونق آن، از بین برود، آیا حکم این فرد نیز همانند حکم قتل نفس است؟ در حالی که این فرد، هیچ طلبه‌ای را نکشته است و به کسی هم ضربه نزنده، ولی حوزه را از هم متلاشی کرده است. آیا اقدام چنین فردی نیز حکم قتل نفس را دارد یا خیر؟ چرا که این فرد، هیچ انسانی را نکشته است بلکه در اینجا حوزه‌ای بوده که متلاشی ‌شده و دوباره در مکان دیگری دایر خواهد شد.
البته، من این مثال را در مورد حوزه بیان کردم، ولی شما می‌توانید همین موضوع را در خصوص یک شرکت اقتصادی هم بیان کنید یا در مورد یک بیمارستان هم تبیین کنید؛ یعنی می‌شود هر کدام از این مؤسساتی را که در جامعه به آن نیاز داریم همانند یک انسان و حالات مختلف او مثل صحت و مرض و یا حیات و مرگ و... در نظر گرفت و برای آن احکامی را بیان کرد؟
فقدان سابقه علمی در مباحث فقه الاجتماع
به هر روی، چون این بحث سابقه چندانی ندارد، ما در مطالبی که درباره این موضوع مطرح می‌کنیم، چندان، نقل قولی از دیگران نخواهیم داشت؛ و عمدتا باید بر اساس ادله بحث کنیم. من در گذشته، راهنمای یک رساله علمی در دانشگاه لندن بودم که یک استاد راهنمای مسیحی نیز در مورد همان رساله وجود داشت. مولف این رساله، 16 سؤال فقهی را برای من نوشته بود که من هم در پاسخ آنها برخی مطالب را برای او فرستادم و استاد راهنمای مسیحی نیز مطالب دیگری را در این خصوص یادآوری کرده بود و این تضاد پاسخ‌ها سبب گیج شدن آن دانشجو شده بود و نمی‌دانست که چه تصمیمی باید بگیرد؟ سرانجام این فرد در نامه‌ای برای من نوشت که فقه شیعه مثل خرگوش است و مکاتب انگلیس همانند لاک‌پشت هستند و اکنون این لاک‌پشت است که آهسته آهسته جلو می‌رود و خرگوش کاملا خوابیده است.
وقتی من این مسائل را که درباره مباحث فقه اجتماع بود، خدمت یکی از فقهاء که در فقه، بسیار عالم و متبحر بود، بیان کردم، فرمودند که این 16 سؤال در فقه ما جواب ندارد؛ ولی به نظر من، هر چند سرعت و ظرفیت فقه ما خیلی زیاد است ولی برخی مواقع دچار خواب خرگوشی می‌شود.

بررسی ماهیت اجتماعی انسان

یکی از مسائل مهم در بحث فقه الاجتماع این است که آیا وجود جامعه و زندگی اجتماعی برای انسان لازم و ضروری است یا انسان می‌تواند به صورت فردی زندگی کند؟ به عبارت دیگر، آیا رهبانیّت در اسلام مجاز یا ممنوع است؟ از نظر فقهی درباره ضرورت وجود اجتماع چه باید بگوییم؟ امروزه رهبانیّت در دنیا خیلی زیاد است. در فرانسه، زنان و مردان راهب فراوان و کاملاً مشخص هستند. در اسپانیا کلیسایی وجود دارد که درب آن هر 500 سال، یک مرتبه باز می‌شود و در سال 2000 برای دفعه چهارم باز شد و هر زمان که درب آن باز می‌شود، هر کسی که بخواهد می‌تواند داخل آن برود، ولی تا آخر عمر باید در آنجا بماند، بلکه تقریباً تا حدود هفت یا هشت نسل بعدی هم داخل کلیسا هستند و ابداً بیرون آنجا را نمی‌بینند. البته، داخل این کلیسا بزرگ است و افراد داخل آن به کشاورزی و عبادت مشغول هستند.
در صدر اسلام نیز افراد زیادی مانند برصیصای عابد، در حبشه و قاهره زندگی می‌کنند که به آنها پدران صحرا می‌گفتند. بلکه درباره‌ حضرت عیسی و حضرت یحیی هم تعابیری مانند «حصور» داریم که به معنای عابد و راهب آمده است، خصوصا که حضرت عیسی ازدواج هم نکرده است؛ و در طول عمرش نیز نتوانست مسافرت برود و دائماً در بیت المقدس بود که اینها همه مظاهر رهبانیّت است.
اکنون اولین سوال این است که آیا این کارها در دین اسلام مجاز است یا نه؟ امروزه مکاتبی وجود دارد که اساس دین آنها بر ترک جامعه و زندگی در انزوا قرار داده شده است؛ مثلاً اساس آیین جِین در هندوستان بر فردانیت و تنهایی نهاده شده است و لذا، حتی احداث بنا، ازدواج یا حتی لباس پوشیدن نیز کار مذمومی شمرده می‌شود.
ما در منابع دینی خود، آموزه‌های فراوانی در مذمت رهبانیت در اسلام داریم؛ درباره کسانی که قسم می‌خوردند که ازدواج نکنند، یا غذای خوب نخورند و زاهد و تارک دنیا باشند که باید از این منابع به خوبی استفاده شود.

بررسی کلیدواژه‌های فقه اجتماعی در منابع اسلامی

ما در منابع اسلامی به خصوص در کتاب‌های روایی و تفاسیر، با واژگان فراوانی مانند امت، مجتمع، مدنیّت، رهبانیّت، فردانیّت و... برمی‌خوریم که هر یک، سرنخ‌های مناسبی برای تحلیل مفاد آنها در مبانی فقه اجتماعی است؛ مثلا در کتاب شریف بحار الانوار، کلماتی مانند مجتمع، جامعه، جمیع، اجمعین و مشتقات این واژه و نیز کلماتی مانند امت و مدینه وجود دارد که بر طبق مضامین آنها، ائمه اطهار سفارش به اجتماعی بودن انسان دارند؛ و همچنین، روایاتی که در جهت منفی، مانند رُهبانیت، انزوا، یا فردانیت وجود دارد، این روایات در مباحث اجتماعی قابل استدلال و بررسی است.
در بعضی از آیات شریفه قرآن نیز، کلماتی مانند امت یا قُری  وجود دارد که به معنای محلی است که مردم در آن منطقه جمع می‌شوند و زندگی می‌کنند؛ و به تعبیری، به معنای یک جامعه‌کوچک است. اگر یک محقق بتواند همه این مسائل با این نگاه جمع‌آوری کند، می‌بیند که دین اسلام اهتمام فراوانی به جامعه و زندگی اجتماعی دارد.
بنابراین، احادیث مرتبط با مباحث اجتماعی در مصادر ما بسیار زیاد است؛ به طوری که هیچ بابی در فقه، حتی ابوابی مانند صلاة، یا طهارت، به قدر روایات مربوط به بحث مجتمع، حدیث ندارد و اگر ما بخواهیم همه این مسائل را به طور تک به تک بحث کنیم، کتابی در حجم بیش از جواهر تدوین خواهد ‌شد.

توجه به مذاق شرع و مقاصد شریعت در فقه الاجتماع

از سوی دیگر، غیر از این آیات شریفه و روایات، بحث مذاق شرع و بحث مقاصد الشریعه نیز وجود دارد. البته، بحث مذاق شرع در فقه ‌ما قابل پذیرش است، ولی بحث مقاصد الشریعه کمتر مورد توجه بوده و اهل سنت بیشتر به آن پرداخته‌اند.
این بحث از این منظر بررسی می‌شود که اساسا، هدف از بعثت پیغمبران چه بوده است؟ آیا ایشان برای اصلاح نظام معاش و معاد مردم فرستاده شده‌اند؟ در ضمن این سوال، ضرورت اجتماع روشن می‌شود؛ زیرا اگر زندگی انسان اجتماعی نباشد، بحث معاش دیگر معنا نخواهد داشت. آیا پیغمبران فقط برای اصلاح آخرت انسان آمده‌اند؟ پاسخ به این سوالات از این منظر صورت می‌گیرد.

انسان مدنی بالطبع

انسان در فلسفه یونان قدیم، موجودی است که مدنی بالطبع است؛ زیرا انسان احتیاجاتی دارد که به تنهایی نمی‌تواند آنها را برآورده کند؛ به عنوان مثال، خداوند برای هر جانداری یک وسیله‌ی دفاعی در نهادش قرار داده، ولی تنها انسان است قوه فکر و عاقله او ابزار دفاعیش شمرده می‌شود؛ چرا که دست و دندان انسان در برابر جانداران وحشی ناتوان است؛ ولی همین انسان با قدرت فکری نه تنها می‌تواند در دام شیر نیفتد بلکه می‌تواند شیر را در بند بیندازد. او می‌تواند سلاحی یا ساختمانی را بسازد که حیوانات به او حمله نکنند ولی همه این اقدامات متوقف بر زندگی جمعی و اجتماعی است و با زندگی فردی نمی‌توان وسیله دفاعی خود را تأمین کرد.
بنابراین، انسان مدنی بالطبع و موجودی شهرنشین است. البته، در اینجا اختلافی بین شهید مطهری و ابن سینا وجود دارد؛ چرا که شهرنشینی و زندگی اجتماعی دارای لوازمی است که یکی از آنها وجود اختلاف بین انسان‌هاست؛ چرا که هر انسانی برای منافع خودش کار می‌کند و لذا، وقتی که اختلافی پیش ‌آید باید قانونی باشد که حقّ هر کسی را مشخص کند و این قانون نیز یک مجری می‌خواهد که اولاً بر اساس چه مبنایی، مقنن، حق وضع قانون دارد و من هم باید تمکین کنم؟ چرا من قانون وضع نکنم تا شما عمل کنید؟ ثانیا، اگر قانونی وضع شد، به چه دلیل است؟
مرحوم استاد مطهری معتقد است که ما به فردی همانند پیغمبر نیاز داریم که برترین انسان باشد تا قانون وضع نماید ولی، ابن سینا معتقد است که قانونگذاری مهم نیست بلکه مجری قانون مهم است؛ یعنی ما باید یک فرد برتری داشته باشیم که بتواند به درستی مجری قانون باشد.
بنابراین، هر جامعه‌ای قانون می‌خواهد ولی سوال مهم این است که آیا قانونی که شورای امنیت یا سازمان ملل تصویب می‌کند برای ما مسلمانان ضمانت اجرا دارد یا خیر؟
من در پاسخ به این سوال خاطره‌ای را نقل می‌کنم. در گذشته، زمانی من در کلاسی تدریس می‌کردم که همه شاگردانم از مسئولان بودند و من به آنها یک سؤال امتحانی دادم. در این سوال، آمده بود با توجه به اینکه زمانی ارمنستان جزء کشور ایران بوده، و روس‌ها آن را با قهر و غلبه جدا کرده‌اند، آیا اگر تبعاتی منفی مانند جنگ و بدنامی نداشته باشد، می‌توان قسمتی از خاک آن منطقه را به ایران ضمیمه کرد؟ همه آنها بالاتفاق گفته بودند که ما این کار را می‌کنیم! در حالی که این کار طبق قوانین جایز نیست.
البته، این سوال مطرح است که وقتی قانونگذاران یک قانون، همه کافر هستند و ما مسلمان‌ها نیز برخی از این قوانین را امضا نکردیم، پس به چه دلیل باید این قوانین را تبعیت کنیم؟ از منظر فقه فردی این قوانین برای کفار است و ما هم آن را تأیید و امضا نکردیم و لذا، دلیلی ندارد که ما متعهد به آن باشیم، ولی بر مبانی فقه اجتماعی ما باید همه این قوانین بین المللی را بپذیریم و به آنها احترام بگذاریم.
وقتی امام خمینی در پاریس بودند برخی از اطرافیان، گوسفندی را در سفارتخانه‌ایران یعنی در خاک ایران ذبح کردند، ولی امام خمینی از گوشت آن نخوردند و فرمودند که این کار خلاف قانون دولت پاریس است؛ در حالی که دولت پاریس قطعاً دولت کفر است و اطرافیان نیز ضوابط شرعی را در آن ذبح رعایت کرده بودند.
آقای مطهری در اختلافی که با ابن سینا داشتند، معتقد بودند که زندگی اجتماعی قانون می‌خواهد و قانونگذار آن باید پیغمبر باشد، زیرا وی دارای علم غیب بوده و قوانین او آسمانی و مصون از اشتباه است.
قانون از لوازم زندگی اجتماعی است
نتیجه آنکه روح دین با زندگی اجتماعی همنواست و کسی که به صورت فردی زندگی می‌کند خلاف مقاصد شرع و خواست پیغمبران است، و از سوی دیگر، وقتی هم انسان وارد زندگی اجتماعی بشود، زندگی اجتماع، دارای لوازمی است که یکی از این لوازم، وجود قانون است.
نکته دیگر این است که افراد مسئول در یک جامعه باید ظرفیت اخلاقی و تربیتی و توان مدیرتی را داشته باشند و لذا، همه افراد نمی‌توانند در مسائل سیاسی و حکومتی وارد شوند؛ مثلاً اگر فردی مثل امام خمینی وجود دارد که به یقین، می‌دانیم که این شخص، اگر هم وارد حکومت شود، هیچگاه غیبت نمی‌کند یا ظلم نمی‌کند، باید بگویم که سیاست جزء دیانت هست، ولی اگر فرد ضعیفی پیدا شود که اگر به سمت سیاست برود دائماً غیبت می‌کند و تهمت می‌زند، پس بهتر این که به او بگوئیم شما در سیاست وارد نشوید و لذا امام خمینی به برخی افراد توصیه کردند که شما در مسائل سیاسی دخالت نکنید!

لزوم بررسی مبانی قانون در فقه الاجتماع

در مباحث اصول فقه، گفته می‌شود که احکام تابع مصالح و مفاسد است، ولی در یونان باستان بحث این گونه مطرح بود که باید قانون از چه منبعی استخراج شود؟ آیا باید قانون را از شرع بگیریم، یا از عقل، یا از عرف و جامعه یا اینکه باید قانون از طبیعت گرفته شود؟
اگر در مباحث اصولی معتقد باشیم که احکام، اموری هستند که تابع جعل و قرارداد است، قهرا، انشای آن نیز تابع اعتبار همان جاعل و معتبر خواهد بود، ولی اگر گفتیم احکام دارای مصالح و مفاسد است، دیگر تابع قرارداد نیست، بلکه یک امر تکوینی‌است؛ البته نظر دیگری هم وجود دارد که احکام تابع عقل است که مراد عقل عملی است و نه عقل نظری؛ یعنی همان عقلی که در اخلاق ملاک است نه عقلی که در فلسفه ملاک است! نظر دیگر نیز این است که احکام تابع بناء عقلا و سیره‌ی عرف است.

نقد و بررسی حقوق طبیعی در مسائل اجتماعی

اما از سوی دیگر، در برخی از کشورها مثل مجارستان یا رومانی، معتقد هستند که احکام باید از طبیعت گرفته شود، و مقصودشان نیز این است که خدای متعال که انسان را آفریده، جامعه و طبیعت را نیز آفریده است. جامعه و کشور همانند یک انسان است، و همانطور که یک انسان دارای شهوت، غضب و عقل است تا نسل اش قطع نشود و بتواند دارایی خودش را نگهداری کند و از خود دفاع کند، کشور نیز به قوه جاذبه به نام بازار نیاز دارد که محل جمع کردن ثروت، است و نیز به بازوی قدرت مثل ارتش و سپاه نیاز دارد که همانند غضب انسان، دشمن را دفع می‌کند. همچنین کشور نیاز به دولت، مجلس و قوه قضائیه است که همانند قوای عاقله انسان هستند که تصمیم می‌گیرند تا کشور را کدام سمت حرکت بدهند.
بنابراین، اینها معتقد به حقوق طبیعی بودند، یعنی قانون را از طبیعت انسان استخراج می‌کردند. البته، گاهی نیز می‌گفتند که ما باید برای تبیین حقوق طبیعی به سراغ حیوانات، جنگل، و دشت و کوه برویم و ببینیم که خداوند اینها را چگونه آفریده است؟ به عنوان مثال، مردم در یونان باستان می‌گفتند خاک دارای اقسام مختلفی است؛ برخی از خاک‌ها مثل رمل است، که اگر باران بیاید باران در آن نفوذ می‌کند، ولی هیچ خاصیت و محصولی ندارد ولی برخی از اقسام خاک‌ها هر چند که باران نمی‌خورد ولی دارای محصول است. یک نوع دیگر از خاک‌وجود دارد که اگر باران به آن نفوذ کند، محصول می‌دهد ولی اگر باران نبارد، محصول هم نخواهد داشت. یک نوع دیگر از خاک، هم باران خودشان را و هم باران سایر مناطق را استفاده می‌کند؛ ولی یک نوع دیگر وجود دارد که باران را خودش استفاده نمی‌کند بلکه آن را به سایر خاک‌ها منتقل می‌کند. پس انسان‌ها نیز در جامعه اینگونه هستند؛ یعنی برخی از انسان‌ها از بیت المال پول می‌گیرند ولی خاصیتی هم ندارند؛ برخی دیگر اصلا پول نمی‌گیرند و خدمت هم نمی‌کنند. یک عده دیگر، پول نمی‌گیرند ولی به جامعه خدمت می‌کنند. یک عده هم نمی‌خورند و خدمت نمی‌کنند که همه‌شان باید باشند. اینها قانون طبیعی جامعه است.
مثال دیگر آن است که آنها در یونان می‌گفتند وقتی در طبیعت، در اثر باد، درختی کج شد و بر روی خانه دیگری افتاد، مردم آن را دو مرتبه به جای خویش باز می‌گردانند و بر همین مبنا، معتقد بودند قانونی که ما وضع می‌کنیم، باید به گونه‌ای باشد که وقتی فردی به دیگری ظلم کرد، فوری او را شلاق نزنید بلکه در ابتدا دست نوازشی بر سر او بکشید و به او بگویید به حقّ خودت قانع باش. اینها به عنوان حقوق طبیعی مطرح بوده است.
بخشی از مسائل حقوق طبیعی، در کتاب‌های ما شیعیان وجود دارد و از این رو، کتابهایی مثل قواعد شهید اول، کتاب العناوین میر فتاح، یا کتاب تنزیه المله‌مرحوم نائینی درباره ‌حکومت با همین دید نوشته شده است.
بنابراین، نتیجه این می‌شود که مطابق یک دیدگاه، ما در جامعه نیاز به قانون داریم ولی این قوانین‌لازم نیست که همه آنها از شرع باشد، بلکه بخشی از آنها، الهام از عالم طبیعت است که فعل تکوینی خداست؛ به عبارت دیگر، جامعه مثل یک انسان است، و لذا، ما باید جامعه را مثل طبیعت اداره ‌کنیم.
البته، در نقد این دیدگاه باید گفت که طبیعت ساکت است و ناطق نیست و این انسان است که کار طبیعت را به زبان خودش تحلیل می‌کند و آن را به عنوان قانون طبیعی استنتاج می‌کند؛ مثلا از دیدگاه عرفی حیوانی مانند حمار، سمبل جهل و نفهمی است؛ در حالی که طبیعت این حیوان نیز فعل و خلق خداست و اساسا بر اساس نگاه خوب و بد به دو گونه می‌شود به همه اشیاء نگاه کرد.
تا اینجا نتیجه این شد که تشکیل جامعه با مذاق شرع موافق است و از سوی دیگر، جامعه قانون نیاز دارد، ولی لزومی ندارد که حتما همه قوانین از شرع گرفته شود؛ بلکه در مواردی که مخالفت با شرع وجود ندارد، می‌توان قوانین دیگری نیز وضع کرد.

تاریخ برگزاری : 22 / 07 / 1393
تعداد بازدید :267
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.