رسول اکرم میفرمایند:
«... القلم من الله نعمة عظيمة ولولا القلم لم يستقم الملک والدين ولم يکن عيش صالح»؛ قلم نعمت بزرگ خداوند است و اگر قلم نبود، ملک و دين راستي نمييافت و زندگي نيکو حاصل نميشد.
در افق تابناک اندیشه اسلامی، پژوهش و تحقیق، گشاینده باب حکمت و معرفت، و شرط وصول به شناخت و حقیقت است. الفاظ چون به هم میپیوندند و کلمات چونان دانههای درّ آن گاه که با کلک سحرانگیز محققان به هم رشته میشوند جلوههای جمال نورانی علم و دانش رخ مینماید و پردههای نادانی و جهالت از هم گسیخته میگردد. این هدف گرچه بسی ارجمند است و جانفروز، لیک روشن است که دستیابی به آن نیازمند شرایط و بایستههایی است که باید فراهم گردد. از جمله این بایستهها رساندن جامعه به سطحي از آگاهي و خردورزی است که ژرفايي بينش را دغدغه خويش سازد و انديشههاي نو را برتابد. چه در غير اين صورت، دانشوران در معرفتشناسي و يافتن حقيقت راهي بس دشوار را در پيش خواهند داشت. در جامعهاي که از نظريهپردازي و کاویدن مرزهای دانش استقبال و حمايت شود و در آن کسب علم با پژوهش و مناظره و نقد منصفانه همراه گردد، انديشههايي ظهور و تجلي مييابد که ضمن شکوفا کردن گلستان دانش، به هموار کردن مسير توسعه و تعالي ياري ميرساند. در راستای وصول به چنین مقصد و مقصودی، و جهت حفظ و گسترش ميراث فقهی شيعه و تربيت محققان و فراهم آوردن بستر مناسب جهت توليد دانش در عرصه فقه و علوم وابسته، است که مرکز فقهي ائمه اطهار: با اهتمام مرجع عاليقدر حضرت آيتالله العظمي فاضل لنکراني1 بنيان نهاده شده است. یکی از برنامههای معاونت پژوهش اين مرکز برای معرّفي انديشههاي اسلامي، و گسترش فضاي نوآوري و دانشافزايي، و فراهم نمودن زمینه تضارب افکار، برگزاري نشستهاي علمي و کرسيهاي نظريهپردازي است؛ امری که همواره مورد توصیه ریاست فرهیخته مرکز، حضرت آیت الله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی بوده و به لطف خدا با استقبال شايسته فضلا و دانشپژوهان همراه گشته است. آنچه در این دفتر به پیشگاه مخاطبان گرامی تقدیم میشود گزارشهایی است از پنج نشست علمي اين مرکز، که در حوزههاي اصول فقه، فقه و حقوق، فقه سياسي و فقه پزشکي برگزار گرديده است. معاونت پژوهش مرکز ضمن قدردانی از اساتید و فضلایی که هر یک به سهم خویش در شکلگیری این محافل علمی همکاری کردهاند، امیدوار است به یاری حق، گزارش دیگر نشستها را نیز هر چه زودتر به محضر علاقهمندان تقدیم نماید.
محمدمهدی مقدادی
معاون پژوهش مرکز فقهی ائمةاطهار
بیانات آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی
بسم الله الرحمن الرحيم ولا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي خير المرسلين محمد(ص) وآله الطاهرین(ع) واللعن علي اعدائهم الي قيام يوم الدين.
قال اميرالمؤمنين(ع): «علي المتعلم أن يدأب نفسه في طلب العلم ولا يملّ من تعلّمه ولا يستكثر ما علم».
نثار مولانا و مقتدانا حجت ابن الحسن العسكري(عج) صلواتي محبت بفرماييد.
امر فرمودند به عنوان مقدمه براي بيانات ارزشمند عالم جليل القدر محقق بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج آقاي محقق، چند جملهاي را مقدمتاً عرض كنيم. ابتدا خير مقدم ميگوييم كه ايشان محبّت فرمودند دعوت مركز فقهي را پذيرفتند. همچنين خدمت اساتيد بزرگواري كه در جلسه شرف حضور دارند و پژوهشگران عزيزي كه در خدمتشان هستيم و همة عزيزان خير مقدم عرض ميكنيم. اميدواريم جلسة خوبي را داشته باشيم و بهرة خوبي را از این نشست ببريم. براي اين كه مقدمتاً مجلسمان به معارف اهلبيت و احاديث اهلبيت عصمت و طهارت مزيّن شود به چند حديث اكتفا ميكنم. ابتدا اين حديث را خدمتتان كه در طليعة سخنم تلاوت شد ميخوانم. اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمودند: «علي المتعلم أن يدأب نفسه في طلب العلم ولا يملّ من تعلّمه ولا يستكثر ما علم». گاهي از مواقع در روايات ما به مسئله علم از نظر كمّي توجه داده شده و گاهي از نظر كيفي. در اين روايت ظاهراً عنایت به كمّ است كه ميفرمايد: بر عهدة متعلم است كه احساس خستگي نكند، جديت فراوان داشته باشد در طلب علم «ولا يستكثر ما علم» و آن چه را كه آموخته است به نظرش زياد جلوه نكند، زيرا آموختههاي ما هر چه فراوان باشد قطرهاي در مقابل دريا بيش نيست.
و باز در روايت ديگر اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايد: «لا فقه لمن لا يديم الدرس» كه باز در اين روايت نيز توجه به جنبة كمّي تعلّم شده است. اما در بعضي از روايات به جنبة كيفي تعلّم توجه داده شدهايم، از جمله اين روايت است كه رسول اكرم (ص) ميفرمايند : «كونوا للعلم وعاة ولا تكونوا له رواة» اگر ميخواهيد به جايي برسيد و كمال علم را دريابيد، ظرف علم باشيد و علم را در خودتان جاي بدهيد، دريابيد علم را و تنها راوي علم نباشيد. اين روايت حاكي از اين است كه بدانيد، نه اينكه بخوانيد؛ تنها توجه به ظاهر اقوال كردن و مطالبي را سطحي خواندن، انسان را به جايي نميرساند. آن چه كه انسان را به جايي ميرساند دقت نظر است و توجه به مطالب و عمق مطالب است. لذا پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «كونوا للعلم وعاة ولا تكونوا له رواة».
همچنین به روايتی ديگر اشاره ميكنيم. حضرت اباعبدالله الحسين(ع) در روايتي ميفرمايد : «من دلائل العالم انتقاده لحديثه وعلمه بحقائق فنون النظر» يكي از چيزهايي كه نشانة عالم است، كسي كه حقيقتاً علم را فرا گرفته و آموخته است اين است که سخن خودش را خوب اختبار ميكند و خودش بررسي ميكند؛ آيا مطلبي را كه گفته اين مطلب صحت دارد، آيا بر آن اشکالی و کاستی وارد است؟ همه شما بحمدالله اهل نظر و اهل دقت هستيد و كلمات مرحوم شيخ انصاري (اعلي الله مقامه الشريف) را بررسي كردهايد، معمولاً آقايان وقتي مطلبي را مطرح ميفرمايند بعد ميفرمايند : «اللهم الا أن يقال» بعد ميفرمايند : «الا أن يقال»، «والانصاف أن يكون كذا». همان مطلبي را كه بيان كردند بارها كم و زيادش ميكنند، ان قلتها را مطرح ميكنند، گاه دفع دخل مقدر ميكنند تا به يك نتيجة مطلوبي برسند. امام علی(ع) ميفرمايد عالم آن كسي است كه حتي حرف خودش را سبك و سنگين بكند، اين نباشد كه حرفي را زدهام حتماً همين است و غير از اين نيست. اگر گاهي نقدي بر حرف خودش ميبيند اين جرأت را داشته باشد كه آن را پس بگيرد. «وعلمه بحقائق فنون النظر» در اين تعبير حضرت فنون نظر را به كار برده است. شايد منظور اين باشد كه يك عالم اگر ميخواهد اختبار صحيحي نسبت به آراء و انظار ديگران داشته باشد هر چيزي فهمي دارد و روشي دارد، بايد روشمند عمل كند و سطحي نگر نباشد و «بحقائق فنون النظر» عالم باشد تا بتواند دقيقاً اهل نظر باشد و آن نظري كه ميدهد ان شاء الله به صواب نزديكتر باشد.
در هر صورت مركز فقهي ائمه اطهار(ع) نظرش و همتش بر اين است كه نه تنها از نظر كمّي آقايان پيشرفت مناسبي داشته باشند، ان شاء الله اين توجه كمّي به تأثير علم در مقولة فقه و علومي كه مربوط به فقه ميشود، همراه با توجه كيفي باشد تا بتوانيم ان شاء الله پژوهشگران و صاحب نظران توانمند به جامعه اسلامي و به مكتب شيعه تحويل بدهيم. در هر صورت يكي از چيزهايي كه دغدغة خاطر عزيزان طلبه است اين است كه ما در فراگيري علوم چه روشي را انتخاب كنيم، انتخاب روش خيلي ميتواند كمك بدهد كه زودتر به هدف نائل بشويم.
برخي در انتخاب روش امكان دارد كه روش علماي سامرا را بپذيرند، برخي روش علماي نجف را بپذيرند، برخي روش علماي قم را به عنوان روش مطلوب بپذيرند، كدام يك از اين روشها مطلوب است؛ ان شاءالله مطلبي است كه از سرور عزيزمان در اين جلسه كه مطالعات فراواني در اين زمينه دارند، استفاده خواهيم كرد. در هر صورت فرمودند: «أعلم الناس من جمع علم الناس إلي علمه» ان شاء الله از تجربيات ايشان استفاده ميكنيم و از بيانات ايشان بهرة كافي را خواهيم برد. «خذ العلم من افواه الرجال» دستوري است كه پيامبر اكرم(ص) دادهاند و ما هم از اين فرمان رسول خدا بهره ميگيريم.
بیانات آیتالله دکتر سید مصطفی محقق داماد
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين بارئ الخلائق اجمعين، باعث الانبياء والمرسلين، والصلاة والسلام علي سيدنا وسيد النبيين وعلي اهلبيته الطيبين الطاهرين، الهداه المهديين، المعصومين المنتجبين واللعن الدائم علي اعدائهم أجمعين من الآن إلي يوم الدين.
بسيار خوشبختم كه چنين فرصتي را استاد زادة بزرگوارم براي بنده فراهم ساختند كه خدمت فضلا و محققين عاليقدر شرفياب شوم. اين اعتقاد بنده است كه يكي از نعم بزرگ تحقيق در درون حوزه چه تدريس و چه تدرّس، برخورد افكار و مباحثه و گفتگوست. دوستان و فضلا يكي از خطرهايي كه در دانشگاهها وجود دارد اين است كه انسان معلمي ميشود يك طرفه و با هم ردیف كمتر صحبت ميكند. با دانشجو هر چه دانشجو بالا باشد و در عين حال هم ردیف استاد كمتر مباحثه انجام ميشود. اين كار از ويژگيهاي حوزههاي سنتي ماست.
ناصر خسرو از شعراي بزرگ ايران زمين ميگويد:
با خـصم گـو عـلم كه بيخصمي **** علـمي نه صـاف شد نه مصفّا شد
زيرا كـه سـرخ روي بــرون آمـد **** هـركـو بـه سـوي قاضـي تنها شد
هر كه تنها به قاضي برود، به هر حال راضي بر ميگردد. انسان وقتي كه حرفش را با اهل تحقيق در ميان نگذارد مورد نقد قرار نميگيرد.
موضوعي كه پيشنهاد كردهاند پیرامون آن صحبت كنم و مورد اشاره سرورم قرار گرفت، مطلبي بود كه بنده در يكي دو سال قبل نوشتههاي مرحوم استادم آقاي حاج شيخ مرتضي حائري را كه جامعه مدرسين ميخواست چاپ بكند، از من خواستند كه يك مقدمهاي بنويسم. يك مقدمه چهل - پنجاه صفحهاي نوشتم، و مطلبي را در آنجا بعد از سير تطوّر علم اصول طرح كردم كه فكر ميكنم تا آن زمان، قبل از آن تاريخي كه من طرح كردم به آن دسته بندي طرح نشده است و آن تمايز اين سه مكتب اصولي است؛ مكتب نجف و مكتب سامرا و مكتب قم.
ميدانيد علم اصول يكي از علومي است كه ادبيات اسلامي اين افتخار را دارد كه بر دامن خودش پرورانده است، علم غريبه نيست. علم نحو، علم صرف، اينها در ادبيات اسلامي درست است كه هست، تاريخچهاش هم نشان ميدهد كه بعد از اسلام به وجود آمده است، اما به هر حال به قواعدي تمسك ميشود كه آن هم باعث افتخار است كه علماي اسلامي آن را توليد كردهاند. اما آن كه صد در صد در دامن ادبيات اسلامي توليد شده علم اصول است و از مفاخر دانش اسلامي است.
من دارم در جايي صحبت ميكنم كه در همين كوچه منزلمان بود. يادم ميآيد كه از همين كوچه رد ميشديم و ميرفتيم منزل و بر ميگشتيم، ميگفتيم اينهايي كه ميخوانيم چه فايدهاي دارد؟ يك گرد مرگ بعد از جريان سال 1342 در قم پاشيده شده بود كه يك دلسردي همه را گرفته بود. اما الآن دارم براي دوستان اهل فضل ميگويم، خدا شاهد است به آن درجهاي رسيدم كه احساس ميكنم با تمام وجودم میگویم كه اين دانش يكي از دانشهايي است كه از مفاخر دانش اسلامي است كه اگر كسي به مظلوميتش سخن بگويد كه اين عرضه نشده به جهان و به بيرون از جهان اسلام حق است, البته تازه دارد شروع ميشود و هر جا مطرح شده مجامع علمی با استقبال برخورد ميكنند، چون يك دانش پيشرفتهاي است، به خصوص اصول شيعه، نه اصول اهل تسنن؛ اصول اهل تسنن يك قواعد بسيار محدودي است كه اصلاً رویش فكر نشده است، كاري كه شيعه كرده بسيار پيشرفته است. پس اولين ويژگي این دانش اين است كه در دامن ادبيات اسلامي متولد شده و همين جا هم رشد كرده و كاملاً بومي است.
مطلب دوم اين است كه علم اصول يعني چه؟ اين كلمة اصول به چه معناست؟ جمع كدام اصل است؟ مگر اينجا در علم اصول، اصول عمليه تدريس ميشود؟ مگر اصول عمليه فقط بحث ميشود؟ كدام اصل در اينجا هست؟ اين همه مباحثي كه در اينجا هست، چيست؟ حتي غربيها اين را متوجه نشدهاند؛ ديدهاند كه در دائره المعارف علم اصول فقه را به علم ریشه ها ترجمه كرده است در حالي كه اين غلط است؛ منظور علم ريشهها نيست. اصل در اینجا به معناي ريشه نيست! پس علم اصول يعني چه؟ اصول فقه يعني چه؟ اولين كسي كه به نظر بنده توجهي به اين نكته كرده است مرحوم محقق صاحب شرائع در معارج الاصول، كلمة اصول را به معناي طرق گرفته است «الطرق إلي الفقه» يعني طرق به فقه. اينجا اصل و اصول يعني روش، نه به معناي جمع اصل. اصول به معناي منهج، اصول به معناي متد، اصول به معناي طرق، همان كلمهاي كه محقق گفته است «وهو الطرق إلي الفقه» عيناً اين عبارت محقق است.
فرق شريعت اسلامي با سيستمهاي حقوقي ديگر اين است كه ابتدا قانونگذاري نشده است، يعني اينطور نيست كه قانوني را اول تدوين كند و بعد آن قانون را تفسير كند؛ فقه ما اين نيست. فقها اين علم شريعت را در سایه علم اصول تنظيم كردهاند و خيلي كار مهمي است. هر چه علم اصول پيشرفت كرده، توسعة فقه بيشتر شده است.
امّا حالا در تاريخ علم اصول اين بحث هست كه بنيانگذار علم اصول شافعي است در حالي كه اينطور نيست. بنيان تئوري و منهج علم اصول و قواعد علم اصول و آن بنيانهاي كلي علم اصول را در كلمات ائمة اطهار (عليهم السلام) میتوان دید، تخصيص، عموم، اطلاق، تقييد، کلماتی هستند که در کلام ائمة اطهار وجود دارد و اين كم لطفي است كه ما اينها را نديده بگيريم و بگوييم بنيانگذارش شافعي است. در حال حاضر من در اين زمينه نميخواهم بحث كنم، من در نوشتههاي فارسي، اگر موفق بشوم، شواهد زيادي را جمع آوري كردهام كه قواعد بزرگي از علم اصول در لابلاي روايات است كه در اين جلسه هم به آن اشاره خواهم كرد.
دانشگاههاي بزرگ در دنيا و دانشگاههاي سنتي سابقهدار، بنايشان اين بوده كه نحلههايشان با همديگر تفاوت ميكرده و الآن هم همينطور است. شما در فلسفه غرب به محض اين كه بگوييد اين متفكر و يا اين فيلسوف از نحله آلمان است و يا از نحله اتريش است و يا از نحله سوئيس است و يا از نحله انگليس است، هر كدام از اين نحلههاي مختلف بلافاصله اهل تفكر ميفهمند كه بنيان فكريش چيست. به دليل اين نحلهها و حوزههايي است كه در آن حوزهها متفكرين بزرگ وجود داشته است. به هر حال در يك حوزه يك منهج داشتهاند و اين روش در حوزههاي ما هم احساس ميشود.
ما سه حوزه را كه اشاره كردم با هم مقايسه ميكنيم، يكي نحلة نجف است، يكي نحلة سامرا و يكي هم نحلهاي است كه شما الآن در آن تشريف داريد به نام حوزة علمية قم.
ما اگر قبل از شيخ را كه اخباريين هستند رد كنيم و بگذريم و از شيخ شروع كنيم، شيخ انصاري در خراسان تحت تأثير شديد فلسفة سبزواري قرار گرفته است. ملا هادي سبزواري در خراسان رابطة تنگاتنگي با شيخ برقرار ميكند و يك تدريس متقابل كه آن هم خيلي جالب بود؛ دو نفري هم استاد هستند و هم شاگرد و اين سند، سند مهمي است كه شيخ پيش ايشان فلسفه ميخواند و حاجي سبزواري پيش شيخ اصول. اين رابطه يك تأثير عميق براي يك تحول عظيم ايجاد ميكند و آن اين كه شيخ وقتي كه به نجف ميآيد و حوزة اصولي نجف تحت تأثير شيخ قرار ميگيرد، اصول فقه شيخ با فلسفة حاجي سبزواري عجين ميشود، افكار حاجي سبزواري در درون فلسفة شيخ نفوذ عميق پيدا ميكند.
بعد از ايشان آخوند هم عيناً همينطور، آخوند خراساني هم در اين رابطه حرفهاي حاجي سبزواري را به علم اصول فقه سرازير ميكند و رد پاي اين مسئله را اگر انسان بخواهد بگيرد، مسائل مختلفي را در اصول مرحوم آخوند بايد ببيند. شيخ احتياطش را كاملاً حفظ كرده، تأثيرش را گذاشته، ولي مسئله را رو نكرده؛ البته دو سه جا مسائل فلسفي را مطرح و به مبناي حاجي اشاره كرده، اما آن كه دستش را رو كرده است جناب آخوند صاحب كفايه است.
صاحب كفايه آن چنان مبهوت فلسفه شده كه علم اصول را كاملاً با علم فلسفه مخلوط كرده است، آن هم در مباحث زيادي در فلسفه؛ تازه با مبناي حاجي، نه مبناي پيش از حاجي و نه مبناي كساني كه نقد حاجي را كردهاند. مثلاً شما بين شاگردان مرحوم آخوند ببينيد و يا در خود كفايه، که در مورد قضاياي حقيقيه و قضاياي خارجيه دقيقاً همان تعريفي است كه حاجي سبزواري در منطق منظومه و در فلسفه منظومه ارائه کرده است، دقيقاً همان تعريف حاجي در کتابهای آخوند، نائيني و آقاضياء نیز هست، در حالي كه آن تعريف مورد نقد قرار ميگيرد كه خود حاجي هم در اين زمينه مورد انتقاد قوي قرار گرفته كه حرف شيخ الرئيس را درست منعكس نكرده و ديگران به حاجي اين اعتراض را كردهاند. بنيان قضاياي حقيقیه و قضاياي خارجيه برای شيخ الرئيس است و شما در بيان حرف شيخ الرئيس درست آن دقتي كه بايد بكنيد را نكردهايد به خصوص در دو جا حرف حاجی تعارض هم دارد، آن جا كه در منطق بیان نموده با حكمت منظومه يك تفاوتي دارد، اين هم ناشي از نقدي است كه به حاجي شده است، ولي آقاي نائيني به آن توجه نكرده است.
به هر حال، منظورم از طرح اين مسئله اين بود كه اصولي كه در نجف مطرح ميشود، چنان فلسفه زده ميشود كه اين قضيه تا چندين سال دوام دارد. اصول آقا ضياء عراقي و حاج شيخ محمدحسين اصفهاني هم همينطور و ريشهاش از اصول آخوند است. اصولي كه حاج شيخ محمد حسين اصفهاني و آقا ضياء عراقي ارائه ميدهند آميخته با معقول است و يك معقول نيم بند، يعني معقول عميق نيست. يعني يك فلسفة عميق تدريس نشده است و اينها تدرّس يك فلسفه عميق نكرده بودند، در حد اطلاعاتي كه با واسطه از آخوند هم گرفته بودند. بنيانش را عرض كردم كه از شيخ شروع ميشود و بعد آخوند اين قضيه را تكميل ميكند و به نظر ميرسد فلسفهاي را كه انسان در شاگردان آخوند ميبيند در رشتههاي اصولي، منهج اصول عقلاني است، در حالی که فلسفهاي است كه عمق فلسفي وجود ندارد، بلكه يك اطلاعات كلي از مباحث فلسفي است. اين جريان باعث ميشود كه دو جريان متقابلش به وجود بيايد، متقابل جريان نجف دو جريان ما ملاحظه ميكنيم، يكی جريان سامراء است و دیگری جريان قم است، يك منهج منهج سامراء است و منهج ديگر منهج قم است.
منهج سامرا منهجي است مقابل تفكر فلسفي و عقلاني كه منهج ميرزاي شيرازي است، مراجعه كنيد به تقريراتي كه مرحوم تستري از ايشان نقل كرده و نوشته است، چون میگویند که میرزای شیرازی نوشتههايش را به آب ريخت، فقط آن چه كه از ايشان در دست ماست، نوشتههاي مرحوم تستري است.
مرحوم ميرزاي شيرازي بيشتر تحت تأثير صاحب هداية المسترشدين از اصفهان است. اصفهان معقولش عميقتر از معقول مشهد (حاجي سبزواري) است؛ معقول و فلسفة اصفهان عمقش عميقتر بوده در زمان خودش كه امثال صاحب هدايه المسترشدين ديده و صاحب فصول. صاحب فصول تعقل فلسفيش عميقتر از تعقل فلسفي معاصرين خودش است و همچنين برادرش مرحوم حاج شيخ محمد تقي صاحب هدايه المسترشدين. ولي هر چه عمق فلسفي بيشتر ميشود، توجه به اين نكته پيدا ميشود كه كجا در مباحث اصولي بايد از فلسفه استفاده كرد و كجا نبايد استفاده كرد. هر چه عمق فلسفي غنيتر ميشود به اين نكته بيشتر توجه ميشود.
اصول سامراء كه ميرزاي شيرازي بنيان كرده و بعد مرحوم آقا سيد محمد فشاركي، هر دوي اينها از افرادي هستند كه به معقول آشنايي كامل دارند، ولي در نوشتههايشان ورود افراطي به مسائل عقلاني و فلسفي كمتر ديده ميشود و اين يك منهج بسيار مهمي است. اما منهج مخصوص به خودش است كه مقابل منهج نجف قرار ميگيرد. در زماني كه آقا سيد محمد فشاركي در سامرا بوده است، همان زمان آخوند كفايه را مينوشته است. در همان زماني كه مرحوم ميرزاي شيرازي اواخر عمرش بوده و آقا سيد محمد فشاركي تدريس ميكرده و علماي سامرا تربيت ميشدند، همان زمان آخوند خراساني در نجف كفايه را تدريس ميكرده است.
اما منهجي كه در سامرا بنيان شده است، روش ساده نويسي، عرفي نويسي و به دور از ورود در مسائل عقلاني و فلسفي بود؛ ولي روشي كه در نجف پيش گرفته ميشده مختصر نويسي همراه با مغلق نويسي، گنگ نويسي و ابهام نويسي بوده است؛ هنر در اين بوده كه با ابهام نوشته ميشد. سامراء در چند فرسخي نجف است، در حوزة سامرا سعي ميشده است كه ساده نوشته بشود، بدون اغلاق، بدون ضميرهايي كه داراي مشكلات برگرداندن باشد، روشن نوشته بشود، اما در نجف بنا بر اين بوده كه به سبك كفايه نوشته بشود. اين دو تا را با همديگر شما مقايسه كنيد.
به عنوان نمونه؛ در مبحث اجتماع امر و نهي و يك جا هم در مبحث تضاد، هر دو جا يك ضميري است كه بين آقا ضياء عراقي و بين مرحوم نائيني اختلاف عميق در گرفته كه اين ضميري كه در كفايه هست به كجا بر ميگردد؛ دو تا شاگرد آخوند سالها با هم دعوا كردند كه اين ضميري كه در كفايه هست به كجا بر ميگردد و اين اختلاف بسيار بالا گرفته است. آن كسي كه اين مسئله را لو ميدهد يك شاگرد ديگر آخوند است به نام مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني.مرحوم حاج شیخ محمدتقی آملی تقریری از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی نوشته دربارة علم اصول كه همانند كفايه است، امّا بدون ضمير، بدون اغلاق و بدون مشكل، و همان كفايه است اما ساده كرده است. اين كار را مجبور شدند كه شاگردان آخوند انجام بدهند. اين از كجا شروع شده است، چرا آقا سيد ابوالحسن دست به اين كار ميزند كه بعد هم اين روش ادامه پيدا ميكند؟
در صفحة 5 مقدمة درر مرحوم آقاي اراكي آورده كه مرحوم حاج شيخ عبدالکریم حائری ميگويد: وقتی من رفتم نجف، آقاي آخوند گفت كه شنيدهام شما كتابي تأليف كردهايد به نام دررالاصول، گفتم بله. گفت من ببينم. درر را به ايشان نشان دادم، آخوند گفت: اي كاش من قبلاً اين كتاب را ميديدم كه كفايه را به اين سبك مينوشتم. اين تعبير را آقاي اراكي نقل كرده و يك سندي است که من سلسله سندش را هم نقل كردم. لذا مرحوم آخوند به فكر رفت كه من چرا اينطوري نوشتهام و چرا ساده ننوشتم.
صاحب درر به قم ميآيد و اين حوزه را تأسيس ميكند؛ بنايي كه در اين حوزه گذاشته ميشود روش اصوليش، روش مخصوص به خودش است؛ نه روش سامراء است و نه روش نجف. حالا من اينها را در اين جلسه فهرست وار عرض ميكنم.
روشي كه در قم بنيان ميشود فرقش با سامرا اين است كه مفصّل¬نويسي و مفصّل¬گويي سامراء را ندارد و با نجف تفاوت دارد، تفاوتش اين است كه مغلق نويسي، مبهم نويسي، دو پهلو نويسي نجف را ندارد. اين روش در قم بنيانگذاري ميشود در ظرف پانزده سال اين روش دنبال ميشود. سال 1315 بنيانگذار حوزه فوت ميكند، پانزده سال عمر مؤسسش بيشتر در كنار اين جريان نيست. بعد از ايشان با فاصلة كوتاهي مرحوم آيتالله بروجردي ميآيند. آيتالله بروجردي با وجود اينكه شاگرد آخوند است. من عقيده دارم كه منهجي كه در قم دنبال كرده است توجه به اين نكته كرده كه همان منهجي بوده كه در اين پانزده سال در اينجا جا افتاده و مرحوم آيت الله بروجردي ابتكارات خودش را در همان منهج ادامه ميدهد و انصافاً هم ابتكار بسيار بسيار زيبایی است و منهج مخصوص خودش است كه اين سنت را بايد گفتگو كرد و اين سنت در اينجا حفظ بشود.
من يك مقالهاي در مجله فرهنگستان علوم نوشته بودم که اخيراً ديدم روزنامة همشهري مثله كرده و يك جاهايي را سانسور كرده با عنوان احياء سنت قم، اجتهاد و اعتدال؛ چاپ کرده است.
مرحوم آيت الله العظمي بروجردي ابتكاراتي در روش و منهج علمي خود داشته است، ولي در آن چهارچوبي بوده كه آن منهج در آن پانزده سال جا افتاده و آن منهج را با ابداعات جديد تکمیل کرده است، نه به طرف سامرا رفته است و نه به طرف نجف؛ نه از منهج سامرا تقليد كرده و نه از منهج نجف. تأثيري هم متقابلاً در حوزة نجف گذاشته است ما اين تأثير را بعد از آخوند ميبينيم؛ بعد از آخوند، روش افرادي مثل آقا ضياء عراقي و نائيني روش استادشان است، اما يك مرتبه ميبينيم كه دو نفر تحت تأثير قم قرار ميگيرند و دست به يك ابتكار ميزنند كه يكي حاج شيخ محمد حسين اصفهانی است و يكي هم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني است. هر دو به عقيدة من تحت تأثير متقابل جريان قم قرار ميگيرند. مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهاني به نگارش کتابی اقدام کرد به نام «الاصول علي نهج الحديث». طبع كلي «الاصول علي نهج الحديث» مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهاني دقيقاً همان طبع كلي كتاب «درر الاصول» مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري است و در مقدمهاش هم نوشته است كه من در درسهاي مفصل گفتهام، زياد گفتهام، همه نوشتهاند، اما ديديم بايد اين را مختصر كرد، بايد واضحتر نوشت، بايد اين علم را احياء كرد، بايد يك طوري نوشت كه به اصطلاح ساده باشد.
اين «الاصول علي نهج الحديث» مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانی به نظر بنده تحت تأثير متقابل حوزة قم بوده است و كتابي را كه مرحوم حاج شيخ محمد تقي آملي از آقا سيد ابوالحسن اصفهاني تقرير كرده است به نظر من اگر چه پلان آن كفايه است، اما از نظر ساده نويسي و روشن نويسي كاري است كه از قم شروع شده است.
تا ميرسيم به مرحوم آيت الله بروجردي؛ اين جمله را من از مرحوم استاد مطهري نقل ميكنم كه مرحوم آيت الله بروجردي از همان روزهاي اول وقتي كه اصول را شروع كردند اين تعبير را كردند كه علم اصول ورم كرده است، تورم زياد پيدا كرده است. ورم فرق ميكند با چاقي، چاقي گوشت زياد ميشود و انسان چاق ميشود اما ورم و آماس منظور اين است كه در اثر بيماري بدن ورم ميكند. آقاي مطهري از كساني است كه در بروجرد شاگرد آقاي بروجردي شده، قبل از اينكه ايشان در قم بيايد با هم مباحثشان به بروجرد ميرفتند و نزد آقاي بروجردي در تابستان شاگرد ايشان شدند، بعد كه ايشان به قم آمدند، به هر حال انس سابق با ايشان داشتهاند. يك مختصري ظاهراً نه زياد، گفتند كه در يك حجرهاي در بروجرد جا گرفتيم و رفتيم پيش ايشان، آقاي بروجردي گفتند كه من براي پسرم معالم ميگويم، اگر شما ميخواهيد همين جا شركت كنيد و استفاده كنيم. وقتي رفتيم آنجا ديديم اسمش معالم است، ولي درس مفصلي است و مباحث مختلفي را مطرح ميكردند؛ تيترش معالم بود اما ما استفاده كرديم.
مرحوم آيت الله العظمي بروجردي با طرز تفكري كه اصول را بايد با فكر جديدي زنده كرده و هم اين كه از زوائدش كاسته بشود و آن مباحث عمده و اصليش را ارائه داد، شروع كردند.
مرحوم آقاي بروجردي در اصول کاری کرد كه ميخواهيم به عنوان يك منهج ارائه بدهیم. اگر كسي ميخواهد گزارش از مرحوم آيتالله العظمي بروجردي بدهد فقط نبايد به كتاب نهايه الاصول و يا تقريرات علم اصول ايشان مراجعه كند. همه کتاب های ایشان را بايد ببيند تا به منهج اصولي ايشان آگاه بشود. يكي از كارهاي زيباي مرحوم آيت الله بروجردي كه بيانگر فكر ايشان و منهج ايشان است اين طرح جامع الاحاديث است، طرحي كه بيانگر يك فكر بسيار قوي است. به عقيده من ايشان براي بازخواني فقه شيعه آموزش بسيار جالبي را داده است. مرحوم آيت الله بروجردي به نظر بنده يكي از مختصّات و مشخصاتشان اين است كه علمي را كه خواسته درس بدهد به نام علم اصول، قبل از هر چيز آگاه به تاريخ اين علم شده است و اين يك توصية خيلي خوبي است كه من به دوستانم ميكنم. اگر يك كتابي را ميخوانيد اول ببينيد كه اين كتاب مؤلفش كيست، در چه سالي نوشته شده و درچه تاريخي بوده است. اگر فقه ميخوانيد يك مقداري تاريخ فقه بدانيد، اگر اصول ميخوانيد تاريخ علم اصول را بدانيد. مرحوم آيت الله بروجردي يكي از آگاهترين افراد به تاريخ علم اصول و تاريخ فقها بوده و به تحول فقه و به تحول علم اصول آگاه بوده که از نوشتههايش هم كاملاً پيداست. براي نمونه شما در مبحث كلام نفسي مراجعه كنيد؛ ایشان مبحث طلب و اراده را ميخواهد شروع كند به كلام نفسي پرداخته و يك تاريخچه ای ارائه میكند كه اين بحث چه زماني طرح شده و از كجا آغاز شده است. آخوند و ميرزاي شيرازي و دیگران ندارند. اين تأثير را در شاگردان مرحوم آيت الله بروجردي كاملاً ميبينيم. مرحوم آقاي مطهري وقتي ميخواست اصاله الوجود را براي ما بگويد، شايد سه جلسه تاريخچه طرح اين مسئله را گفت. اين روش روش مرحوم آقاي بروجردي است، منهج اصول فقه آيت الله بروجردي اين است كه طلب و اراده چرا در اصول مطرح ميشود؟ اولين كسي كه در اصول مطرح كرده است چه كسي بوده است؟ ایشان يك تاريخچة زيبايي ارائه داده كه معتزله و اشاعره چطور فكر ميكردند و چرا به علم اصول سرايت كرد؟ اين يك بعد كلامي، يك بعد اصولي، يك بعد فقهي و يك بعد فلسفي دارد. اين از ابتكارات كار ايشان در چند مسئله است.
دومين جايي كه از ابتكارات تاريخي استفاده كرده است مبحث اعتبارات ماهيت در مبحث اطلاق و تقييد است. اينجاست كه مرحوم آيت الله العظمي بروجردي نشان داده ورای این فقه و اصولي كه ارائه ميدهد از چه فلسفة عميقي برخوردار بوده و كاملاً به مباحث فلسفي مسلط بوده، نه اينكه يك درس مختصري از حاجي سبزواري بگيرد، بعد شاگردان از استادشان بگيرند، آقاي نائيني و آقا ضياء عراقي فلسفه را از آقاي آخوند کرفتهاند كه آخوند هم از حاجي سبزواري و شيخ گرفته است. اما آقاي بروجردي در اصفهان از فلاسفة بزرگ فلسفه آموخته است مثل جهانگيرخان كه فيلسوفي عظيم و حكيمی نام آور بود. در مبحث اعتبارات ماهيت كه در مسئلة اطلاق و تقييد است، به قدري زیبا و علمی سخن گفته است كه به نظر بنده حاجي سبزواري در منظومه چنین تقریری نکرده است. این نظریه را به مرحوم آقاي مطهري گفتم و ایشان هم تأیید کرد. اين تقريري كه آقاي بروجردي از اعتبارات ماهيت كرده كه دو نوع است: كار ذهن است يا كار خارج. اين تحليل از ابتكارات آقاي بروجردي است و به نظر بنده خود حاجي هم در منظومه به این زيبايي نگفته است و بعد از حاجي مثل آقا ميرزاي قمشهاي و يا آقا علي مدرس زنوزي و ديگران بیان نکرده اند، خيلي هم دنبالش بودم كه ببينم آقاي بروجردي اين را از خودش گفته و يا از كسي ديگر گفته است، ديدم واقعاً از ابتكارات خودش است. شما نگاه كنيد به مقالة اعتبارات ماهيت كه از من منتشر شده در مجموعة دين فلسفه و قانون، اعتبارات ماهيتي كه آقا علي مدرس زنوني در بدايع الحكم ميگويد عيناً حرف مرحوم بادكوبهاي و تفسيري است كه او كرده است، آقاي طباطبائي هم در مقالة اعتباريات همان حرف را تعبير كرده است اما تحليلي كه مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در مبحث اطلاق و تقييد كردهاند به نظر بنده از ابتكارات خود ايشان بوده و كار بديع و نويي انجام داده است. پس يكي از مختصات ايشان آشنايي به سير تاريخي علم است.
ابداع دیگر آيت الله العظمي بروجردي اين است كه اصول را از اخبار و روايات برگرفته است. اول بحث عرض كردم كه امثال ابن خلدون و تمام نويسندگان اهل سنت اصول را انتساب به شافعي میدهند اما مرحوم آقاي بروجردي اين ابتكار را نشان داده است كه قواعد اصولي را از بين روايات در آورده است و اين طرح را تا امروز آنهايي كه تحت تأثير آقاي بروجردي هستند حفظ كردهاند در علم اصول توجه داشتهاند که در ابتدا بدانند آيا اين قاعده در روايات ما وجود داشته يا نه اين جالب است كه متد و اصلي كه براي استنباط استفاده ميكنيم و روش استنباطيمان را از ائمه بگيريم. هم در جامع الاخبار و هم در تقريرات علم اصول آقای بروجردی به وضوح دیده میشود که ایشان احكام اصولي را از اخبار و روايات استفاده ميكند. اين تأثير كاملاً در بعد از ايشان هم هست و مرحوم آقاي داماد در كتاب المعاد در مباحث اصوليشان دويست و بيست حديث ذکر کرده و به مناسبت در مباحث اصولي از آن ها استفاده نموده است. اين روشي است كه آقاي بروجردي در قم شروع كردند تا ما از روایات در علم اصول بيگانه نشويم.
كار ديگر ايشان مسئله طرح شهرت اصول متلقات است؛ اصول متلقات به نام آيت الله بروجردي ثبت شده است که همان دکترین در سیستم های حقوقی امروزی است. در سيستمهاي حقوقي به دکترین های حقوقی خیلی توجه میشود مثلاً ميگويند فلان سيستم دكترين هاي حقوقي جا افتادة بيشتري دارد. مرحوم آقاي بروجردي اسم اينها را اصول متلقات گذاشته، يعني گاهی اوقات چيزهايي را كه قدمای اصحاب تلقي به قبول كردهاند (كه مقارن عصر ائمه بودند) كاربردش بيشتر از روايات ارزش دارد چون آنها نزدیک به زمان ائمه بودهاند.
مطلب ديگر، تقسيم جالبي است كه ايشان در فقه دارند؛ فقه متلقات، فقه توضيحي، فقه تفريعي، فقه مقارن و مسائل خلاف. تا قبل از آيت الله بروجردي در قم فقه تطبيقي مطرح نبوده است، اولين كسي كه توجه به اين مسئله كرده چه در اصول و چه در فقه تطبيقي مرحوم آيت الله بروجردي است. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در بيشتر مباحث چه در اصول و چه در فقه توجه داشتهاند كه اول بايد بدانیم مكتبهاي عامه چه ميگفتهاند. چون فقه شيعه توجه به فقه عامه داشته است و روايات شيعه را بايد با توجه به فقه عامه معنا كرد. چرا امام(ع) اين عبارت را در اينجا گفته و این گونه جواب داده است؟ اگر فقیه محيط فقهي آن وقت را بداند، ميفهمد كه اين عبارت را چطور بايد معنا كرد.
به عقيدی بنده در قرن هشتم و قبل از ايشان شيخ طوسي در کتاب خلاف اين كار را كرده است. خلاف يك فقه تطبيقي است، ولي این کار شيخ طوسي فراموش شده تا علامة حلي در قرن هشتم كه تذكره را مينويسد. به عقيدة بنده قوت علامة حلي در زمان خودش به اين بوده كه آگاه به مكتبهاي حقوقي روز بوده است. بنده عقيده دارم كه قدرتي كه علامه حلي و شيخ طوسي داشته تحت بركت آشنايي به مكتبهاي مقابل است. شيخ طوسي كه قويترين فقيه ما از اول تا قرن هشتم است و بعد از او محقق و علامه حلي امتيازشان به آشنايي به سيستمهاي حقوقي اجنبي بوده است. سيستم حقوقي اجنبي براي علامه سيستم حقوقي اهل سنت است. امروز اگر كسي بخواهد قدرت فقهي قوي پيدا كند به نظر بنده يك مقداري بايد آشنا به سيستمهاي حقوقي مقابل باشد همانطوري كه علامه حلي شيخ طوسي و آيت الله بروجردي آشنا بودند. نوشتههاي آیت الله بروجردی نشان ميدهد كه ایشان كاملاً آشنا بوده به مكتبهاي فقهي مالكي، شافعي و... که امروز در زمان ما آنها يك مكتب هستند و مكتبهاي ديگري هم در دنيا هست كه در بحثهاي آينده خدمتتان عرض ميكنم.
اين منهج مرحوم آقاي بروجردي یعنی فقه مقارن روشی است که هر كس اين روش را دنبال كرده موفق بوده است.
تفسيري كه مرحوم آقاي بروجردي از اجماع داده است، باز مختص خود آقاي بروجردي است. من عقيده دارم كه ایشان آغاز يك اجتهادي را در قم بنا نهاده كه تفسيرش در مصر شروع شد من امسال مصر بودم و يك هفته روي اين قضيه كار كردم ديدم تأثيري كه مرحوم آقاي بروجردي در قم گذاشته، اثرش در مصر هویدا شده است. بعد از كاري كه ايشان در قم كرده و روشی که براي حوزة قم و براي فضلاي قم طرح كرده كه فقه شافعي، مالكي، حنبلي و... را مورد توجه قرار دهند، در مصر هم توجه به فقه جعفري و... شده است. اين تأثيري است كه از قم شروع شده و اين دامنة گسترة منهج اصولي قم است.
البته باید به نقاط مثبت و منفي توجه داشت. زمانی که آقاي بروجردي در قم اين روش فقه مقارن را مطرح كرده است چنین روشی در حوزة سامرا و نجف مطرح نبوده است يعني مكتبهاي اصولي و مكتبهاي فقهي تطبيقي مطرح نميشده است. ولي بايد تصديق كرد كه حوزة نجف از يك جهت، با مكتبهاي حقوقي جديد زودتر آشنا شده تا حوزة قم. يعني وقتي نگاه ميكنيم به آثار چاپ شده بعد از آیت الله بروجردی همچون تهذیب الاصول امام خمینی و کتابهای آقای داماد و مقايسه ميكنيم با اصولي كه در همين تاريخها در نجف چاپ شده احساس ميشود كه فقهاي جوان نجف يعني نسل بعد از نائینی با مكتبهاي حقوق جديد آشناتر هستند تا فضلاي قم. مرحوم آقا سيد محمد باقر صدر و حتي قبل از ايشان آقاي خوئي و حتي قبل از ايشان آقاي نائيني كاملاً از آثارشان پيداست كه به مكتبهاي عمومي مصر مراجعه کرده و نوشتههاي آنها را ديدهاند. در آن تاريخ حتي يك نفر هم در قم به اين موضوع توجه نكرده است.
به نظر بنده رازش اين بوده است كه حقوق مدرن در مصر شروع شده بود به زبان عربي چاپ شده است و اين كتابها از مصر به عراق سرازير شد. دانشگاه الازهر و دانشگاه كشورهاي عربي هم سابقة بیشتری نسبت به دانشگاه های ايران دارند. حوزة قم در سال 1300 شروع شده، اما دانشگاه تهران در سال 1312 يعني سه سال قبل از فوت حاج شيخ عبدالكريم شروع به کار کرده است. بنابراين نوشتههاي فارسي دانشگاههاي جدید ايراني مورد توجه علماي قم نبوده چون بار علمی کمی داشتند. تمام حقوقدانهاي ايراني دو یا سه نفر بودهاند. بنده در سال 1342 كه به دانشگاه تهران سر ميزدم كتابهاي حقوقي دکتر حسن امامی تازه منتشر شده بود. قبل از ايشان دو كتاب حقوقي ديگر نوشته شده بود يكي به نام مرحوم حائري شاه باغ در شرح قانون مدني كه آن هم مباحثة مرحوم حاج شيخ عبدالكريم بود و يك فقیهي نوشته بود، توجهي نميكردند. دیگری هم کتاب مرحوم شايگان بوده است.
شما اين موضوع را شنيدهايد كه مرحوم آقاي سيد محمد باقر صدر يكي از ابتكاراتش اين است كه قاعدة قبح عقاب بلا بيان را منكر است و ميگويد قاعدة قبح عقاب بلا بيان عقلي نيست. این مطلب در تقريراتي كه سيد محمد هاشمي نوشته، آمده است. در حالي كه در قم قبل از مرحوم آقاي داماد پذیرفته که این قاعده، عقلی است.
مرحوم آقاي داماد در المحاضرات قضيه را كاملاً عرفي مطرح کرده و ميگويد قبح عقاب بلا بيان مخصوص زماني است كه مولا امكان بيان برايش باشد. اگر مولا برايش امكان بيان نباشد و عبد بداند كه مولا خيلي چيزها میخواهد كه به دلایلی نميتواند بگويد، مثل اينكه مولا در زندان باشد يا دستهايش بسته باشد در این صورت قاعده قبح عقاب بلا بیان راه ندارد و اين سبك باز هم سبك آقاي بروجردي و ديگران است، امام خميني در تهذيب الاصول بيشتر مباحث را اجتناب ميكند از استدلالات عقلي و ميگويد عرفي است. اما آقا سيد محمد باقر صدر كاملاً تحت تأثير علوم روز قرار گرفته است. اين از شعارهاي مدرن حقوق روز است كه جهل به قانون رافع مسئوليت نيست ؛ اين يكي از اصول حقوق جزا است كه جهل به قانون رافع مسئوليت نيست يعني اگر كسي جاهل به قانون باشد و در دادگاه بگويد من جاهل بودم اين عذر رافع مسئوليتش نيست. علمای کنونی هم ميگويند بيان واصل، نه بيان صادر! اگر شما بگوييد من نميدانستم هيچ دادگاهي عذر شما را نميپذيرد چرا که جهل به قانون رافع مسئوليت نيست.
آقاي سيد محمد باقر صدر در كتاب اصوليش تحت تأثير شعار حقوق مدرن، قضيه قبح عقاب بلا بيان را منكر ميشود و اين اصل حق الطاعه را مطرح ميكند. حق الطاعه ترجمة همين جهل به قانون است. علمای حقوق در تقریر جهل به قانون رافع مسئوليت نيست ميگويند شما كه در يك كشوري زندگي ميكنيد، اصل بر اين است كه بايد مقيد به قوانين آن كشور باشيد. اگر قانونگذار قانوني را وضع و اعلام ميكند و طبقه مردم است که از آن آگاهی داشته باشند و این كه به آنها واصل نشده است، در جایی که اعلام از سوی قانونگذار طبق روش قانونی انجام گرفته است مثل این که در روزنامة رسمي منتشر شده باشد، عذر محسوب نميشود. اين حق الطاعه كه سيد محمد باقر مطرح كرده است حرفي است كه علماي حقوق روز مطرح كردهاند.
مرحوم صدر در بسياري از مسائل تحت تأثير همين مباحث قرار گرفته است، حتي در فقه و در اين مباحث معاملاتي كه حاشيه بر منهاج است و حتي در مباحث حقوق خانواده و... دقيقاً كتابهاي حقوقي روز را خوانده است. اين كار در قم سابقه ندارد و علتش هم همين است كه دانشگاههاي ايران دانشگاه موفقي نبودهاند كه حقوق مدرن دنياي امروز را به كشورمان منتقل كنند و اين گناه دانشگاه است نه گناه حوزه! مثلاً من يادم نميآيد در خانه و كتابخانة ما يك كتاب حقوقي به زبان فارسی یا حتی عربي بوده باشد. اما من در همين منزل مرحوم سيد محمد باقر در سال 1358 ديدم كتابخانهشان يك ردیف كتابهاي حقوقی روز است.
آخرين بحثي را كه ميخواهم عرض كنم، ابتكار كاربردي كردن اصول است. آقاي بروجردي اين كار را شروع كرده و مرحوم امام خميني و بعد هم مرحوم آقاي داماد ادامه دادهاند. از علماي بعدي هم آنهايي كه تحت تأثير آقاي بروجردي هستند تمام اين مباحث علم اصول را كاربردي كردهاند. حضرت آيت الله فاضل لنکرانی، تقريباً تا آن جايي كه نگاه كردم اين نكته را توجه دارد كه در تمام مباحث اصول توجه کرده که در کدام بخش یا مسأله فقه مفید است. اصول كاربردي یعنی بدانیم اين بحث اصولی را كه شروع ميكنيم، كدام مسئله از مسائل فقهي را ميخواهيم حل كنيم؟ اگر به اين تقریباً پانزده جلد تقریرات اصول آیت الله فاضل لنکرانی نگاه كنيد حتي در مبحث انشاء، متوجه میشوید که ايشان تمام مباحث ايجاب و قبول را مطرح كرده و چگونگی تأثیر مبحث خبر و انشاء در مبحث ايجاب قبول و در مبحث عقود را بیان نموده است.
اصول كاربردي يكي از مختصات منهج قم است كه شما در نجف نميبينيد. شما در تمام كفايه و يا در تقريرات آقا ضياء چند مسئله فقهي ميبينيد؟ در نجف ميگفتند اين علم اصول است و كاري به فقه نداريم.
اما منهج قم این است که اگر علم اصول را بحث ميكنند بلافاصله بايد يك مسئله فقهي را طرح کنند تا بدانند در كجا كاربرد دارد. علاوه بر این در مكتب اصولي قم آن مباحثي كه به كاربرد فقهي نرسيده به قدري زيبا توسط مرحوم آيت الله بروجردي و علمای پس از ايشان دنبال شده است كه امروز میتوان يك فلسفه فقه بسيار زندهاي به دنيا عرضه كرد.
من هم در تهران اصولي كاربردي نوشتهام و در هر بحثی بیان کردهام که این مبحث در كجاي علم حقوق استفاده میشود و اين روشي است كه از منهج قم گرفته¬ام.
خيلي معذرت ميخواهم.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته.
س: آیا اين مطلبي كه حضرتعالي فرمودهايد كه مرحوم شهيد صدر نظرية حق الطاعه را مبتني بر بحث «جهل به قانون رافع مسئوليت نيست» ارائه فرمودهاند در تقريرات ايشان و در نوشتههاي ايشان قابل برداشت هست يا در كلام مرحوم شهيد صدر اشاره ای به اين مطلب نشده است؟
ج: بياني كه ايشان در مسئله حق الطاعه ارائه داده است دقيقاً همان بياني است كه علماي حقوق روز نسبت به يك شهروند ميدهد.
س: در تكميل سؤالي كه شده است عرض ميكنم؛ آنچه كه در واقع فرمايش آقاي صدر است نسبت به مولای حقیقی است نه عرفی گرچه ايشان در موالی عرفي قبول دارد قبح عقاب بلا بيان جاري است، مگر اينكه شما بفرماييد از آن استفاده كرده است. طبيعتاً آن چه در حقوق روز است اصلاً بحث مولاي حقيقي و سلطة مولا بر تمام اختيارات و امكانات عبد مطرح نيست. موالي عرفي در حقوق موجود مطرح است و ايشان قبح عقاب بلا بيان را در موالي عرفي قبول دارد؛ حالا حضرت عالي چطور تحليل ميفرماييد؟ مگر اين كه منظور حضرتعالي اين باشد كه آن را استفاده كرده است.
ج: عرض كردم كه آن چه ايشان در مولاي حقيقي مطرح كرده است همان بياني است كه حقوق روز در موالي عرفيه ميگويد. بعد آمده مطلب را نقد كرده و گفته در موالي عرفي اينطور نيست، در موالي حقيقيه اينطور است.
س: اين كه فقه مقارن نتايج این فقه را تحت تأثير قرار ميدهد اول بحث و مبتني بر اين پيش فرض است كه احكام بر اساس قضاياي حقيقیه است و مجتهد ميتواند در گوشه حجره بنشيند و روي قضاياي مفروضه بر اساس روش عقلايي كه استناد به اصل صدور منبع و يا جهت صدور و يا دلالت منبع نسبت به احكام شرعي استنباط كند، اين هيچ دخالتي ندارد. اين يك تحليل جامعه شناختي خوبي بود اما این که بتوانيم تحليل منطقي از این تفارق بدهيم جاي بحث دارد.
ج: من كه اصرار ندارم، من عقيدة خودم را گفتم. من به اين نتيجه رسيدهام كه افرادي كه آشنايي با مكتبهاي مخالف پيدا كردهاند خيلي وقتها نظرشان عوض شده است. حتي علامه حلي؛ علامه در قواعد فتوايي ميدهد كه بعد از برخورد به فتواي شافعي دقيقاً فتوايش عوض شده است. بنده به نظرم ميرسد كه شيخ طوسي كه اگر در مقدمة مبسوط حمله ميكند به علمای قبل از خودش و ميگويد: «هؤلاء مقلده» اينها مجتهد نیستند. وقتي است كه خلاف در دستش است و تمام مكتبهاي روز را میشناسد. عقيده بنده اين است كه بزرگي شيخ طوسي و علامه حلي و آيتالله بروجردي، به دليل آشنايي با مكتبهاي مقابل بود. حالا جنابعالي ميگوييد كه اين مثبت است يا منفي است، من ارزيابي نكردم.
س: اصول كاربردي كه در فرمايشات حضرتعالي به عنوان يكي از تمايزات خاص حوزه علميه قم مطرح شد، آیا در حوزة نجف و در برخی آثار مثل محاضرات و مصباح الاصول موارد متعددي از اين نگاه كاربردي به اصول ديده نميشود؟
ج: بله اين مطلب را منكرش نيستيم، آنجا هم هست. اما استنباط بنده از وضع قم اين بود كه در بيشتر مباحث و يا بلكه تمام مباحث، بعد كاربرديش بیشتر است تا حوزة نجف. مثلاً بنده از كساني هستم كه اگر چه شاگردي قم را كردهام و نجف تحصيل نكردهام، ولي نزد مرحوم آقاي حاج شيخ ميرزا هاشم آملي كه شاگرد نائيني و شاگرد آقا ضياء بود دو دوره اصول مكاسب و طهارت خواندم و در تمام اين دورههايي كه ما پيش ايشان خوانديم بنده يادم نميآيد كه در اين اصول يكي دو تا آية قرآن خوانده باشد، يك بار هم که خواند غلط خواند. بعد خود ايشان اين مطلب را نقل كرد كه يك روز مرحوم شيخ ما يعني آقا ضياء سر درس ارث گفته است: آقايان! امروز به يك ورقه كتابي در كوچه برخورد كردم كه ارث را بسیار زیبا تقسيم كرده است. وقتي آن صفحه را خوانده معلوم شده که آية قرآن است.
آن وقت شما نگاه كنيد در جامع الاحاديث الشيعه آقاي بروجردي هر مسئله فقهي كه در آنجا بابش را مطرح كرده است، عجيب است كه ده تا بيست تا سي تا آياتي را در مورد آن مسئله مطرح كرده كه يك مجتهد بايد الآن رويش كار كند كه چطوري آن آيات دلالت بر اين مسئله ميكند كه اين كار نشده است.
س: دانشمندان اصول نجف با مسئلهاي مانند قضاياي حقيقيه به لحاظ اين كه صاحب انديشه واحدي نبودهاند و از اين جهت اين فرمايش حضرتعالي كه آنها جهل داشتهاند و به تبع استادشان مطلبي را گفتهاند، آيا قابل مناقشه است يا خير؟
ج: منظورم از علماي نجف آقاي نائيني است؛ آقاي نائيني و شاگردان نائيني اين اشتباه بزرگ را در قضاياي حقيقيه كردهاند به دنبال حاجي سبزواری و ما اين را نوشتهايم. ايشان قضاياي حقيقيه را به قضاياي شرطيه برگردانده است! قضاياي حقيقيه چطور به قضاياي شرطيه بر ميگردد؟ شرط در عقد الوضع است نه شرط در عقد الحمل، اين اشتباه را حاجي در منطق منظومه كرده است، نه در فلسفة منظومه. عيناً اين اشتباه در کتاب آخوند آمده، و نائيني آمده و بعد علماي قم نقدشان كردند؛ هم امام خميني نقد كردهاند و هم شاگردان امام خميني (رضوان الله عليه). قضاياي شرطيه شرط ميخورد به عقد الحمل در حالي كه قضية حقيقيه شرط در عقد الوضع است يعني لو وجد شيء وثبت عليه أنه فلان لفلان، يعني حمل هم بطّي است. اين اشتباه تا شاگردان نائيني آمده و بعد از او ممكن است عوض شده باشد، من كه اصراري ندارم، چون اين حمله از قم شروع شده است. اين اشكال از قم شروع شده به ايشان و در نوشتههاي قم معمولاً آمده كه اين اشتباه در نوشتههاي نائيني هست، ولي شاگردان نائيني هنوز ميگويند احكام به نحو قضاياي حقيقيه است در حالي كه اينطور نيست، احكام به نحو قضاياي حقيقيه نيست، مكتب اصولي قم احكام را قضاياي حقيقيه نميداند! احكام قانونيه و تئوري كه در قم وجود پيدا كرده اصلاً آن را منكر شدهاند. قضاياي ديگر مال واقعيات است، قضاياي حقيقيه كه نائيني ميگويد احكام به نحو قضاياي حقيقيه است و اين شاه غزل را تكرار ميكند، علماي مكتب قم انتقاد كردهاند. مرحوم آقا ضياء در حاشيهاي كه بر نائيني دارد اين ايراد را گرفته است، اما نگفته كه احكام به نحو قضاياي حقيقيه نيست. قضاياي خارجيه را که آقا ضياء مطرح كرده است با خارجيهاي كه خود نائيني طرح كرده است متفاوت است. قضاياي خارجيه آقا ضياء قضاياي جزئيه است، قضاياي خارجيه نائيني... خود آنها اختلاف دارند در فهم قضاياي حقيقيه و خارجيه.
س: در بسياري از آثار فقهاي مكتب نجف مثل آيت¬الله خوئي، تعابير بسيار روانتر از آثار انديشمندان حوزة قم مثل مرحوم امام است و همچنين بهرهگيري از امور فلسفي و عقلي محض در مثل آثار مرحوم امام وجود دارد و حال آن که نظر جنابعالي اين بود كه حوزة نجف تعقيدي داشت كه در حوزة قم برطرف شد و حوزة قم اصول را از فلسفه به نحو مطلوب جداسازي كرد که در نجف این گونه نبود.
ج: من معتقدم رواننويسي در قم شروع شد يعني مقارن مرحوم آخوند، در قم آقاي حاج شيخ عبدالكريم شروع كرد. امام خميني و ... فلسفه را جدا كردند. مرتب امام خميني در مبحث صحيح و أعم و ... ميگويد اين را اشتباه نكنيد، اينجا جاي اعتباريات است، واقعيات نيست!
صلات يك ماهيت واقعيه ندارد كه با مباحثي كه در نجف مطرح شده است مطرح بشود، حتي در كتاب البيع كه در نجف تدريس كردند همين حرف را زدهاند. اما آقاي خوئي اگر فلسفه را جدا كرده است يك كلام سنتي را وارد كرده است، اين را توجه داشته باشيد. آقاي خوئي يك متكلم است در مقابل يك فيلسوف، آقاي خوئي دفاع میكند از ترجيح بلا مرجّح كه هيچ فيلسوفي اين را قبول ندارد. ميگويد چه مانعي دارد، دوباره همان مثال متكلمين را در اصولش مطرح میکند. آقاي خوئي از موضع يك متكلم در آنجا سخن ميگويد، اينطور نيست كه جدا كرده باشد. كاملاً از موضع كلام در آنجا دفاع ميكند. بله البته همينطور كه فرموديد درست است، از تعقيد و مغلقنويسي و... كاملاً اجتناب كرده است.