آيت الله حاج شيخ محمدجواد فاضل لنکراني
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا
ونبینا أبيالقاسم محمد
من در ابتدا تشکر میکنم از برادران بزرگواری که مقدمات این جلسهی بسیار خوب را فراهم کردند و همین طور از برادر محترم جناب آقای دکتر ضیایی که در کمیسیون حقوق بشر مجدّانه دنبال ارتباط با ریشههای فقهی مسائل حقوقی مطرح امروز در دنیا هستند. و همین طور تشکر میکنم از جناب آقای دکتر خرم که پذیرفتند حضور پیدا کنند و انشاء الله مطالب مفیدی را در آن جهتی که باید بحث کنند خواهند داشت و از معاونت پژوهشی مرکز و مدیر محترم هم تشکر میکنم.
بحث اهانت و توهین یک موضوع بسیار مهم و گستردهای در فقه ما است. در فقه ما بحث اهانت به یک مؤمن، اهانت به یک فقیه، اهانت به مراکز مقدس،کعبه معظمه، مکه مکرّمه، مشاهد مشرّفه و سایر موضوعاتی که برای ما قداست دارند، حتی تربت حسینیه سلام الله علیه مطرح شده و غالباً دو سوال نسبت به این موضوعات در فقه ما مطرح میشود: یک سوال این است که آیا اهانت به حُرمات و مقدسات حرام است یا نه؟ اگر یک چیزی از مصادیق حُرمات باشد ـ حُرمات جمع حُرُم است یعنی آنچه که هتکش جایز نیست ـ آیا اهانت به آن حرام است یا نه؟ و بحث دیگری که در کلمات برخی از فقها وجود دارد این است که آیا تعظیم شعائر الهی واجب است یا نه؟
نسبت به مطلب اول تقریباً مسئله اتفاقی است و حتی بالاتر از اتفاق است. در متون فقهی ما در خصوص حرمت اهانت به حرمات الهی و مقدسات الهی به اجماع تمسّک شده است. اما آنچه که عنوان مقدس را دارد: خدا که بالاترین مقدسات است، ملائکهی الهی، انبیاء و خصوصاً پیامبر اکرم، قرآن کریم و کتب اصلی آسمانی مانند تورات غیر مُحرّف، انجیل غیر محرّف، تا برسیم به مساجد و معابد و مشاهد و ... که عرض کردم از مصادیق حُرمات و از مصادیق محرمات است؛ به عبارت دیگر «مطلقُ ما هو محترمٌ فی الدینِ و له شأنٌ عند اللهِ علی اختلافِ مراتبها» این عنوان کلیاش است. بعداً خواهیم گفت که از همین عنوان خود «انسان بما هو انسان» هم در میآید ولو به این مصداق در کتب فقهی ما تصریح نشده باشد. بر حسب آنچه که در روایات و ادله آمده، موضوعی که هتکش محرم است انسان مؤمن یا انسان مسلمان است اما بعید نیست که از برخی ادله یا از عناوین عامهای که در معنای حُرمات یا این قبیل عناوین آمده، حرمت هتک انسان بما هو انسان را هم بتوانیم استفاده کنیم. اما در آن عناوینی که متیقّن است مسئله اجماعی است و فقها بر آن اجماع دارند و بلکه بالاتر از آن به عنوان یک امر ضروری دین مطرح است؛ یعنی حرمت اهانت به خدا، حرمت اهانت به دین، حرمت اهانت به انبیاء، اینها به عنوان یک امر ضروری دین مطرح است که اگرضروری دین شد، دیگر فقیه دنبال دلیل آن نباید باشد؛ وقتی امری ضروری شد، دیگر احتیاج به اقامهی دلیل ندارد.
اما با قطع نظر از اجماع و مسئلهی ضرورت، آیاتی در قرآن کریم هست که توجه به این آیات و همین طور روایاتی که در این بحث وجود دارد، برای حل بعضی از موضوعات جدیدی که در زمان ما حادث شده، حتماً لازم است. از جمله آیهی شریفهی «ذَلِک وَمَنْ یعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیرٌ لَهُ عِنْدَ رَبّه...» و آیه «ذَلِک وَمَنْ یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» که برخی از آن وجوب تعظیم را استفاده کردهاند، اما این مسلّم است که حرمت اهانت را میشود به نحو متیقن از آن استفاده کرد. همچنین آیهی «وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ کذَلِک زَینَّا لِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ» که در آن نهی از سبّ وارد شده و معنای سبّ هم اهانت است؛ سبّ به آلههی کفار مورد نهی واقع شده است. در کتب تفاسیر این مطلب نقل شده که بعد از اینکه آن آیهی شریفهای که درآن خدای تبارک و تعالی خطاب به مشرکان فرمود که شما و آنچه که میپرستید «حصب جهنم» یعنی هیزم جهنم در قیامت خواهيد بود نازل شد،آن وقت کفار این راه را پیش گرفتند که نسبت به خدای تبارک و تعالی جسارت کنند و بعد، این آیه مورد نظر نازل شد. البته در شأن نزول آیه اقوال مختلفی وجود دارد که نمیخواهم به اینکه کدام دقیق و کدام درست تر و معتبرتر است بپردازم.
و همچنین روایتی از امام هشتم علیه السلام در عیون اخبار الرضا (جلد 1 صفحه 304) آمده است که در آن روایت حضرت میفرمایند «إنّ مُخالفینا وَضعُوا اخباراً فی فَضائلنا ...» تا میرسند به این مطلب که میفرمایند یکی از راههای دشمنی و مخالفت با ما اهل بیت این است که خود مخالفین ما میآیند از جانب ما روایاتی را با مضمون اهانت به اعداء ما و منقبت آنها ذکر میکنند و زشتیهایی را در مورد آنها بیان میکنند با این هدف که اگر نوع مردم و عامه این روایات را شنیدند، آنها هم ما را مورد سبّ و اهانت قرار دهند. در ادامه حضرت به آیه شریفه «وَلا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ الله...» اشاره میفرمایند. همچنین در کافی شریف از امام صادق(ع) این روایت نقل شده که فرمودند: «إیاکم و سبّ اعداءِ اللهِ حیثُ یسمعونکم فیسُبوا اللهَ عدواً بغیرِ علمٍ...» که در آن سبّ دشمنان خدا مورد نهی واقع شده است. بنابراین در آیات و روایات هم این نکته مورد توجه قرار گرفته که سبّ، اهانت، دشنام دادن و ناسزا گفتن حرام است.
این جا نکتهی مهمی که وجود دارد و باید مورد توجه قرار بگیرد این است که ما تردیدی نداریم که در مورد حُرُمات، سبّ به عنوان یک حکم مولوی حرام است؛ اگر کسی خدا را سبّ کرد، دین یا پیامبر را سبّ کرد، این به عنوان یک حکم مولوی حرام است اما آیا نهی موجود در آیه «نهی از سبّ اعداء خدا» یک حکم مولوی است یا به قرینهی آنچه که در دنبالهی آیه آمده «فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ ... » به عنوان یک حکم ارشادی مطرح شده است؟ شما میدانید که ما بر اساس شعار توحید، اساساً باید جمیع آلههها غیر از خدای تبارک و تعالی را نفی بکنیم و از آنچه که غیر خداست و به عنوان خدا مطرح میشود، تبرّی بجوییم واین یک مطلب مسلّمی است. اصلاً لازمهی «لا اله الا الله» و کلمهی توحید بغض و تبرّی از خدایی غیر خداست، اما وقتی این چنین شد ما نمیتوانیم بگوییم نهی از سبّ اعداء خدا و این بتها و آلههها یک حکم مولوی است، فی نفسه به عنوان یک حکم مولوی نیست، این ارشاد به این است که چون زمینه میشود برای این که آنها هم در مقام مقابله سبّ خدا بکنند، نبایستی انجام شود و الا اگر این اثر بر آن مترتب نبود، چه بسا این نهی واقع نمیشد. این نکتهای است که باید در این آیهی شریفه مورد توجه قرار بگیرد. آن وقت از میتوانیم یک ضابطهی کلی به دست بیاوریم که سبّ هر چیزی که عنوان مقدّس برای دیگران دارد هم جایز نیست، اما به عنوان یک حکم ارشادی، و نه به عنوان حکم مولوی اولی.
البته این نکته روشن است و نیازی به بیان ندارد که بین عناوین سبّ، برائت، لعن و نهی از منکر فرق وجود دارد. ما باید با آنچه که دیگران انجام میدهند و به اعتقاد ما منکر است، برخورد کنیم و در قبالش موضعگیری کنیم. آن چه که عنوان ظلم دارد و از دیگران صادر میشود را باید اظهار کنیم و راجع به آن موضعگیری کنیم. اما آنچه که در دین روی آن تاکید شده این است که انسان از دشنام دادن و از اهانت کردن بپرهیزد، این یک مقوله است و اعتقاد به منکر بودن افعال و عقاید دیگران، مقولهی دیگری است. ما در فقه خودمان در بحث کتب ضلال میگوییم کتابی که عنوان محرّف را دارد، از مصادیق کتب باطله است؛ این را باید بیان کنیم و فقها هم بیان کردهاند و حتی برخی از فقها مثل مرحوم صاحب جواهر فتوا به وجوب اتلاف این کتب دادهاند. یک انسان عالم فقیه هیچ وقت نمیگوید قرآن و تورات محرّف هر دو مقدس است. ما معتقدیم که تورات اصلی مقدس است، انجیل اصلی مقدس است، اما آن چه که الان در دست یهود و مسیحیت است بنابر کلام خدای تبارک و تعالی «یحرّفون الکلِمَ عن مَواضعه» تحریف در آن واقع شده و «یکتُبونَ بأَیدیهم» است، اینها عنوان محرّف را دارد و ما باید بیان کنیم.
این که ما در فقه بگوییم سبّ حرام است، معنایش این نیست که آنچه برای دیگران مقدس است و ما آن را باطل میدانیم، برای ما هم مقدس است وباید به قداست آن اعتقاد داشته باشیم و این متأسفانه یک اشتباهی است که امروز در جامعه ما رخ میدهد. سبّ حرام است یعنی اهانت و توهین به مقدسات دیگران حرام است اما اهانت نکردن یک مطلبی است و یک کتاب باطل را احترام کردن مطلب دیگری است و ما میگوئیم اهانت حرام است. فقه ما به قدری قوی در این موضوع وارد شده که اساساً حرمت اهانت به مقدّسات به عنوان یکی از قواعد فقهیهی ما مطرح است. اگر یک مسئلهای عنوان قاعدهی فقهیه را پیدا کرد، معنایش این است که فروع زیادی در فقه دارد، و یک ضابطه است و یک فرع خاص نیست. شما کتاب عناوین میرفتاح یا قواعد الفقهیهی مرحوم بجنوردی را ببینید؛ یکی از قواعد فقه ما همان طور که عرض کردم «حرمة الاهانة بالمحترمات» است. مرحوم میرفتاح در جلد اول عناوین صفحه 558 میفرماید «لا کلامَ فی أَن إهانةَ ما هو المحترمُ شرعاً و الاستخفافُ به حرامٌ» اهانت به آنچه شرعاً محترم است حرام است و در ادامه برای این حکم به عقل و نقل و اجماع تمسک میکند.
سبّ به آنچه که در نزد دیگران مقدس است جایز نیست اما معنای این حکم این نیست که تعظیم آنچه که در نزد ما عنوان باطل را دارد و نزد دیگران مقدس است هم واجب است. پس وجوب تعظیم شعائر واقعی (یعنی آن چه میتوان به خدا نسبت داد) را میتوان از همین آیاتی که خواندیم «ذَلِک وَمَنْ یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ» یا «ذَلِک وَمَنْ یعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ» استفاده کرد ولی مواردی را که نمیتوان به خدا نسبت داد مثل تورات امروز که قابل اسناد به خدا نیست، از شعائر الله نیست و نمیشود آن را تعظیم و تکریم کرد هرچند سبّ آن ممکن است به خاطر عناوین دیگری درست نباشد.
امروز این مسئله مطرح است که آیا اهانت به آنچه که نزد دیگران مقدس است جایز است یا نه؟ ملاحظه کردید که اخیراً بر اساس یک توطئه و برنامه ریزی صهیونیستی اهانت به قرآن و آتش زدن قرآن در غرب کلید خورده که یکی از اهداف این برنامه این است که مسلمانان هم در قبال این مسئله عکس العمل نشان بدهند و همین کار را راجع به کتب دیگر مانند تورات و انجیل انجام بدهند. بر اساس عنوان اولی چون این کتب محرّف هستند و نمیشود آنها را به خدا نسبت داد، احترامی ندارند و مثل بقیهی کتبِ باطله هستند، اما فقیه باید جهات ثانویه را در نظر بگیرد و روی این جهات ثانویه قطعاً میشود گفت امروز اهانت به این کتب جایز نیست.
در فقه ما حکم حرمت اهانت خیلی محکم است. در روایات داریم اگر کسی به مؤمنی اهانت کند، خدا را به محاربه دعوت کرده است؛ همین طور در روایات داریم اگر کسی به فقیهی اهانت کند، در روز قیامت خدا را در حالتی ملاقات میکند که بر او غضبناک است. در این رابطه ممکن است بگوییم از آیه «ولقد کرّمنا بنی آدم...» اصل تکریم انسان در اسلام استفاده میشود (از بعضی کلمات امیر المؤمنین علیه السلام هم این مطلب استفاده میشود)؛ یعنی میتوانیم بگوییم خود انسان بما هو انسان هم مورد کرامت است و مورد کرامت بودن لازمهاش قائل شدن به این مسئله است که اهانت به انسان من حیث إنه انسانٌ جایز نیست و این حرمت در خصوص مسلمان شدیدتر میشود و در فقیه مسلمان اشدّ و دارای مراتب است. همچنین میتوانیم بگوییم که اگر خود انسان بما هو انسان کرامت داشت، اعتقادی که یک انسان دارد، دینی که یک انسان دارد، اعم از اینکه معتقد باشیم که دینش دین توحیدی است یا غیر توحیدی، به اعتبار اینکه از شئون انسان است نباید مورد اهانت قرار بگیرد؛ البته بین اظهار بطلان و انحراف یک موضوع و تبرّی جستن از آن و اهانت به آن فرق وجود دارد و نباید بین آنها خلط بشود.
به این نکته هم اشاره کنم که در فقه ما از یک سو مسئله حرمت اهانت مطرح است و از سوی دیگر مسئلهی لعن و تبرّی و نهی از منکر و مباحث و احکام مربوط به کتب ضلال؛کسی توهّم نکند که اینها قابل جمع نیستند، مسئلهی اهانت یک عنوان است و مسئلهی تبرّی یک عنوان دیگر. تبرّی معنایش موضعگیری در مقابل باطل و موضعگیری در مقابل کسی است که خلاف بزرگی را مرتکب شده است. مثلاً تبرّی از ظالم به این معناست که من به عنوان یک انسان از ظلم این ظالم بیزارم. کسی نگوید خود این یک اهانت است. اگر خداوند در قرآن کریم کفار و مشرکین و منافقین و علمایی که کتمان حقیقت میکنند را لعن میکند، معنایش این است که اینها از رحمت خدا دور هستند و در حقیقت اعلام بیزاری است؛ لذا مقولهی اهانت با مقولهی لعن و تبرّی و نهی از منکر و گفتن اینکه این کتاب جزء کتب ضالّه است متفاوت است. کسی تصور نکند که حالا که میگوییم مقدسات محترمند پس نگوییم که این تورات محرّف است؛ تورات زمان ما به دلايل مختلف و متعدّد محرّف است و این را ما باید بیان کنیم اما این عنوان اهانت را ندارد.
حالا اگر کسی بگوید این هم بالاخره از مصادیق اهانت است، میگوییم که چون یک عنوان دیگری کنارش قرار میگیرد مانعی ندارد؛ اهانت بما هی هی جایز نیست اما اگر در یک اهانتی عنوان تبرّی از ظلم یا نهی از منکر هم باشد، مسئله فرق میکند و وقتی عنوان عوض شود، حکم هم تغییر پیدا میکند. فقها در باب نهی از منکر میگویند اگر نهی از منکر موجب یک منکری شد، جایز نیست؛ مثلاً اگر بدانم در صورتی که فلان شخص را از منکری نهی کنم منکرش را مکرّر و مجدد میکند، جایز نیست نهی از منکر کنم. حالا ما میگوییم بحث تبرّی و اعلان باطل بودن چیزی اصلاً در مقولهی اهانت نمیگنجد اما اگر کسی گفت در مقولهی اهانت هم قرار دارد، میگوییم مانعی ندارد، وقتی این عناوین(تبّری از ظلم و ...) پیدا شد، اهانت اشکالی ندارد، و ما دلیلی نداریم که اهانت فی جمیع الشرایط و الخصوصیات با جمیع عناوین جایز نیست. مرحوم صاحب جواهر راجع به همین مسئله روایتی را در جواهر الکلام آورده است که میفرماید: «روی أن رسول الله خرجَ یوماً من دارهِ فَوجد فی یدِ عُمر صحیفةً فقال: ما هی؟ فقال: من التُورات»؛ پیامبر روزی از خانه خارج شدند دیدند در دست عمر کاغذی است؛ فرمودند: این چیست؟ عرض کرد: تورات است. «فَغضبَ عَلیهِ»؛ پیامبر بر او غضب کرد «و رماها من یده»؛ از دستش گرفتند و به کناری پرت کردند و فرمودند: «لوکان موسی و عیسی علیهم السّلام حیّین لما وسعها إلّا التّباعی»؛ اگر موسی و عیسی زنده بودند، غیر از تبعیت از من راه دیگری نداشتند.
این که مسلمانی کاغذ باطلی را با اعتقاد به آن و اعتقاد به انتساب آن به خدا در دست بگیرد، از مصادیق قوی منکر است و این کار پیامبر هم نهی از منکر است و پیامبر هم قصد اهانت به تورات واقعی را نداشتند و میخواستند بفرمایند این باطل و محرّف است و باید در مقابل باطل و در مقابل انحراف موضعگیری کرد. ممکن است در ذیل آیهی شریفه «فَمَنْ اعْتَدَى عَلَیکمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیکمْ» گفته شود که میتوان از این آیه استفاده کرد که اگر کسی به شما دشنامی داد، شما هم به او دشنام بدهید؛ «شتم در مقابل شتم). اما ظاهراً هيچيک از فقها این مطلب را نپذیرفتهاند. اهانت حرام است و معقول نیست که بگوییم انسان در مقابل حرام، فعل حرام انجام دهد. ما مسلمانان اهانت کفار به قرآن را باید با جواب منطقی، استدلال و برهان پاسخ بدهیم، البته باید جامعه را هم از عمق توطئه آگاه کنیم و نباید راه دشنام را پیش بگیریم. مقابله به مثل در باب اهانت روا نیست و نمیشود گفت حالا که آنها اهانت کردند ما هم اهانت میکنیم و این آیه شریفه هم در باب جنایات و مسائل جنگی و این گونه امور است.
والسلام علیکم ورحمة الله برکاته.
سخنرانی آقاي دکتر خرم
بسم الله الرحمن الرحیم، با عرض سلام خدمت همهی سروران گرامی، اساتید محترم حوزه و دانشگاه، و با ادای احترام به روح مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی بنیانگذار این مرکز اسلامی؛ از اینکه امروز فرصتی به وجود آمد تا توفیق دیدار شما را داشته باشم و در این مکان حضور داشته باشم، خیلی خوشحال هستم.آنچه که امروز به آن خواهیم پرداخت، یک بحث علمی کارشناسی است و ممکن است در مواضعی مطالبی طرح شود که با اعتقاد و ایمان و مکنونات قلبی ما مغایر باشد، اما برای اینکه بدانیم دیگران چه میگویند و چرا میگویند آماده خواهیم بود که سطح تحمل و بردباری خودمان را بالاتر ببریم.
همانطور که در ابتدای جلسه مجری محترم و سپس جناب آقای دکتر ضیایی اشاره کردند، ما در چند سال گذشته از برخی از مسائلی که در جهان معاصر اتفاق افتاده و در ارتباط با مسائل اسلام و مسلمین بوده آزرده خاطر شدیم و آن بحث توهینی بوده که به مقدسات ما شده و در جاهایی این اهانت و جسارت به جایی رسیده که ما در سالگرد یازدهم سپتامبر 2001، شاهد بودیم که برخی افراد در آمریکا و اروپا دست به قرآن سوزی زدند. همین مسئله ما را راهنمایی میکند که از نظر علمی و کارشناسی بررسی کنیم که سابقهی این امر در جهان چگونه بوده است؟ آیا توهین به ادیان در خارج از ایران امری مرسوم و پذیرفتنی است؟ آیا قرآن را با دقّت خواندهاند؟ به عبارت دیگر آیا با معرفت و شناخت نسبت به قرآن دست به چنین کاری زدند؟ آیا با آنچه که انجام میدهند میخواهند به ما پیامی بدهند یا این که نه، عین اعتقاداتشان است و در هرصورت راه جلوگیری از این اعمال در چهارچوب بینالمللی چطور است؟ آیا صرفاً تظاهرات و ابراز احساسات ما در قبال اهانت به مقدّساتمان کفایت میکند که در سطح جهان به این مسئله توجه شود یا این که میبایستی ما مسیری را طی کنیم که از آن طریق بتوانیم با تصویب یک قانون بینالمللی به نوعی از اقداماتی از این قبیل در آینده جلوگیری کنیم؟ اگر بخواهیم این کار را کنیم چه راهکارهایی وجود دارد؟
پس بحث امروز بنده حوالی این سؤالات است و میخواهیم با کمک هم جستجو کنیم و ببینیم در این رابطه در سطح بینالمللی چه روی داده و ما از این پس باید چه انجام بدهیم.
با این مقدمه بنده وارد بحث جایگاه ادیان در اسناد بینالمللی میشوم و ابتدا از اعلامیهی جهانی حقوق بشر شروع میکنم تا ببینیم دین و مذهب در اسناد بینالمللی با چه زاویهای مورد توجه است. مادهی 18 از اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید: «هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهرهمند باشد. همه در این امر آزادند و این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان میباشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است و هر کسی میتواند از این امور منفرداً یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور عمومی برخوردار باشد» میدانید این اعلامیه، قطعنامهی مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1327 هجری شمسی بوده است و تعداد کشورهایی که در آن موقع عضو سازمان ملل متحد بودهاند، 56 کشور بوده (ازجمله ایران و عربستان) و امروز 192 کشور عضو سازمان ملل هستند. این ماده دو وجه دارد: یکی وجه آزادی فکر و آزادی در انتخاب مذهب و احترام به مذهب و وجه دوم آزادی تغییر مذهب و احترام به آن، که بحث ارتداد در این جا پیش میآید.
در پیمان نامه بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی هم همین بحث به نوعی دیگر مطرح شده و در مواد 26 و 27 این پیمان نامه، مشابه آن مطالب بیان شده است. در سال 1378که بنده سفیر جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد بودم، اولین قطعنامهی مقابله با توهین به ادیان در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد تصویب شد و جالب است بدانید حتی کشورهای مسیحی هم از آن حمایت کردند. البته بحثهایی بین سازمان کنفرانس اسلامی که ریاستش در آن زمان بر عهده جمهوری اسلامی ایران بود و اتحادیه اروپا روی مسائل حقوق بشری این قطعنامه وجود داشت و ما مسائلی از جمله افزایش اسلام هراسی را مطرح کردیم و از آنها خواستیم که در مقابل این قطعنامه زیاد از خودشان واکنش نشان ندهند و آنها هم با مسامحه رفتار کردند و این قطعنامه به تصویب رسید.
در این قطعنامه سعی کردیم آن عدم تأمل و سوء تفاهمی که نسبت به اسلام و مسلمین درکشورهای غربی وجود دارد را مطرح و بزرگ کنیم و بعد هم بیان داشتیم که در رسانههای غربی خلاف آن چیزی که واقعیت دارد را تبلیغ میشود و میگویند اسلام مساوی است با نقض حقوق بشر، اسلام مساوی است با تروریسم، اسلام مساوی است با خشونت و ... ما در این قطعنامه سعی کردیم بگوییم این طور نیست. اسلام مظهر صلح و صلاح است و آنچه که شما در ذهن خود ساختهاید، ناشی از برخی انگیزهها و تبلیغات دروغین سیاسی است که آن را به این شکل برای شما متبلور کرده است و خواستار این شدیم که جهانیان توجه کنند به اینکه ما یک چنین چیزی را تأیید نمیکنیم و خواستار تغییر آن در رسانهها و افکار عمومی جهان هستیم. به همین ترتیب بعد از سال 1378 که در این خصوص اولین قطعنامه تصویب شد، در سالهای بعد دومین و سومین و چهارمین الی هفتمین قطعنامه در سازمان ملل متحد تکرار شد و هر سال مقداری به محتوای آن اضافه شد و ما در قطعنامههای بعدی سعی کردیم نقش ارزشمند تمام مذاهب در تمدن امروزی بشر را مطرح کنیم و بگوییم که تنوع مذهبی و فرهنگی باعث خلاقیت میشود؛ و اگر شما یک مذهبی برای خودتان دارید، نبایستی دنبال این باشید که همه به مذهب و اعتقادات شما ایمان بیاورند. هر کس میتواند عرضه کند و در آن عرضه هر کس متاع بهتری داشت، حتماً جای خودش را به دست میآورد و این ادعایی است که قرآن ما هم دارد. لذا ما خواستار این شدیم که مثلاً اگر در آلمان اقلیت ترک مسلمان وجود دارد، آنها بتوانند آداب و رسوم خودشان را داشته باشند، اگر حجاب دارند بتوانند در اجتماع با حجاب ظاهر شوند، نه این که مجبور باشند چون در آلمان هستند، مثل اکثریت مسیحی آن جا باشند. اینها توانست در اتحادیه اروپا بسیار مؤثر واقع شود و بعد هم ما سعی کردیم تبعات عظیم و تنشها و تشنجات حاصل از توهین به ادیان الهی را یادآوری کنیم.
به منشور ملل متحد اگر مراجعه کنید ـ که آن هم همان طورکه میدانید منشوری است که 192 کشور از جمله کشور ما آن را پذیرفتهاند ـ در آن جا احترام جهانی برای حقوق بشر و آزادیهای اساسی که مربوط به همهی ابناء بشر است بدون هر گونه تمایز در رنگ و نژاد و دین و مذهب قائل شده و خواسته است که این آزادیها و این احترام برای همه و از هر مذهبی رعایت شود و بعد هم میگوید تبعیض بین انسانها بر اساس مذهب یا عقیده، خلاف کرامت انسانی است، یعنی اگر شخصی مسیحی است و دیگری مسلمان است، نگاه منشور این است که هر دو انسانند و در انسانیت مشترکند و لذا ما از این جهت بایستی به هر دو احترام مشترک بگذاریم. اما این که کدامیک از این عقاید و آموزهها بهتر است؟ بحثی است که منشور میگوید خارج از حیطهی من است و باید در مراکز مخصوص خود مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
میدانید که در ابتدای سال 2000 یک اجلاسی به اسم اجلاس هزاره برگزار شد و سران 192 کشور به نیویورک رفتند و در آنجا یک اعلامیهای صادر کردند. از جمله مباحثی که به آن پرداختند، بحث محو تبعیضهای نژادی و مذهبی و احترام به ادیان و فرهنگها بود. در گفتگوی بین تمدنها اگر چه ابتکار ایران بود، اما بعداً به یک موضوع بینالمللی تبدیل شد و سازمان ملل متحد برای آن قطعنامه داد و همهی کشورها بدون استثناء به این قطعنامه رأی مثبت دادند و در آن هم همهی کشورها همداستان شدند که به ادیان و فرهنگها احترام لازم را بگذارند.
در هشتمین قطعنامه در کمیسیون حقوق بشر باز هم پا را فراتر گذاشتیم و گفتیم نبایستی به بهانهی مبارزه با تروریسم به اسلام و مسلمین توهین شود و این بعد از واقعهی یازده سپتامبر 2001 بود که هر جا یک مسلمانی را در اروپا یا آمریکا میدیدند، بلا فاصله میگفتند که این احتمالاً تروریست است. برای رفع این اتهام، ما در هشتمین قطعنامه کمیسیون حقوق بشر این مسئله را مطرح کردیم و بعد هم به این نکته اشاره کردیم که بازیهای کامپیوتری و فیلمهایی مثل فیلم «فتنه» را علیه مسلمانان ترویج میدهند و از این طریق میخواهند علیه اسلام و مسلمین جوسازی کنند و یک فضایی را به وجود بیاورند که درآن فضا بتوانند برخی از اهداف سیاسی خودشان را عملی کنند. در این قطعنامه از کمیسر عالی حقوق بشر خواسته شد که بررسی کند در کشورهای مختلف چه قوانینی برای مقابله با توهین به ادیان وجود دارد؟ و همین جا خدمت شما عرض کنم که خیلی جالب است که بدانید در تمام کشورهای اروپایی وکانادا برای مقابله با توهین به ادیان قانون وجود دارد و اگر کسی توهین کند، طبق قانون با او برخورد میکنند.
میتوانم بگویم اولین اقدامی که برای مقابله با توهین به ادیان شد، در یک اجلاسی در سازمان ملل متحد در سال 1360 بود که در آن اجلاس هر گونه توهین به ادیان محکوم شد و از کشورها خواسته شد که به آزادیهای مذهبی هر جامعه احترام بگذارند. پس تا اینجا ملاحظه میکنید که اسناد بینالمللی خود دارای این ایده هستند.
اما سازمان کنفرانس اسلامی؛ میدانید که 57 کشور عضو سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی هستند و این سازمان در حقیقت از عوامل مهم تصویب قطعنامهی مقابله با توهین به ادیان در سازمان ملل بوده است و حالا میخواهیم به این بپردازیم که خود این سازمان در این رابطه چه کرده است. بعد از اینکه ما اولین قطعنامه را در کمیسیون حقوق بشر صادر کردیم، این قطعنامه را بردیم داخل سازمان کنفرانس اسلامی و آنها هم خوششان آمد و گفتند چیز خوبی است و آن را آوردند جزء مصوبات اجلاس وزرا و سران سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی و بعد از آن در سال 1384 سازمان کنفرانس اسلامی تصمیم گرفت این قطعنامه را به مجمع عمومی سازمان ملل متحد ببرد. این سازمان در اجلاس سی و چهارم وزرای خارجه در اسلام آباد در اردیبهشت 1386، اعلامیهای (اعلامیه اسلام آباد) صادر کرده که در آن اعلامیه روند رو به گسترش اسلام هراسی یا اسلام ستیزی و تبعیض سیستماتیک علیه پیروان اسلام را محکوم نموده و اتخاذ روشهایی جهت مقابله با توهین به ادیان را توصیه میکند. رؤسای دولتهای اسلامی هم در فروردین 1387 در اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی در داکار سنگال دور هم جمع شدند و از این که یک نوع منفیسازی کلیشهای علیه چهرهی اسلام و سایر ادیان صورت میگیرد، ابراز نگرانی کردند. یک جلسهی مشترکی هم بین رؤسای کشورهای اتحادیه اروپا و سازمان کنفرانس اسلامی و دبیر کل سازمان ملل متحد در بهمن 1384 برگزار شدکه انگیزه اصلی آن مسائل جهان اسلام بود و به این پرداختند که باید توافقی صورت بگیرد که به اسلام و مسلمین تعدّی نشود و از آن طرف هم کشورهای اسلامی متعهد شدند که به آزادیهای فردی و مذهبی و حقوق بشر در داخل کشورشان احترام بگذارند؛ پس کشورهای اسلامی رفتند یک متاعی را به دست بیاورند و در قبالش یک تعهدی هم سپردند.
گزارشگران ویژهی حقوق بشر سازمان ملل متحد هم به این موضوع بسیار پرداختند و از جمله یک گزارشی داریم به اسم اشکال معاصر نژادپرستی، تبعیض نژادی، بیگانه هراسی و نابردباریهای مربوطه که در این گزارش که به صورت سالانه ارائه میشود، ابراز شده که موقعیت مسلمانان و اعراب در نقاط مختلف جهان چندان خوب نیست و فشارها و تبعیضها نسبت به آنها روا داشته میشود؛ همچنین این گزارشگران نسبت به توهین به ادیان هشدار دادند. در مجمع عمومی سازمان ملل متحد هم عرض کردم که از سال 1384، سازمان کنفرانس اسلامی قطعنامهای آورده که از آن به بعد هر سال تکرار میشود و در سال 1384 این قطعنامه در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید ولیکن به تدریج از طرفداران این قطعنامه در میان کشورهای جهان کم شد. به عنوان مثال آرای سال 1386 به این نحو بود: 108 موافق، 51 مخالف و 25 کشور هم رای ممتنع دادند. اما سال بعد یعنی 1387، 108 موافق به 86 موافق کاهش پیدا کرد و بدین ترتیب کشورها به عللی کمکم سعی کردند از این موضوع فاصله بگیرند.
اما واکنش غرب به قطعنامهی مقابله با توهین به ادیان چیست؟ زماني که این قطعنامه در سازمان ملل متحد مطرح شد، کشورهای غربی یکپارچه مخالف آن بودند اما بعد از اینکه قطعنامه به تصویب رسید، نیروهای اجرایی خودشان را برای مقابله با توهین به ادیان به کار گرفتند. به طور مثال همین دو ماه پیش قرار بود برخی برای عمل شنیع قرآن سوزی در نقاط مختلفی از آمریکا و اروپا حاضر شوند، عدهای در انگلستان به اتهام توهین به مقدّسات و قرآن سوزی دستگیر و به دادگاه فرستاده شدند و براساس قوانین انگلستان در خصوص توهین به ادیان محاکمه شدند. در آمریکا هم یک شرکت انتشاراتی به اسم Random house قصد داشت کتابی به اسم «جواهر مدینه» را منتشر کند که وقتی آن کتاب چاپ شد، مسئولین آن انتشارات متوجه شدند که مطالب این کتاب میتواند نسبت به مسلمانان توهین آمیز باشد. این کتاب قبل از انتشار جمعآوری شد و اینها نکات مثبتی است.
اما موقعیت حقوقی قطعنامه توهین به ادیان؛ 57 کشور اسلامی قطعنامهای را به سازمان ملل متحد بردند و با 86 رأی موافق توانستند این قطعنامه را به تصویب برسانند. آیا این قطعنامه مشکل ما را حل میکند؟ پاسخ منفی است، زیرا از نظر حقوقی کلیهی قطعنامههایی که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد صادر میشود، فقط جنبهی توصیهای و اخلاقی دارد و به همین علت سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی در صدد برآمده که یک عهدنامه یا کنوانسیون به وجود آورد، زیرا کنوانسیون و میثاق باعث میشود که کشورها امضاء کنند و در مجلس خودشان به تصویب برسانند و وقتی که به تصویب رساندند، به آن ملحق میشوند. پس این حرکت، تلاش برای تبدیل یک قطعنامهی توصیهای به یک میثاق تعهدآور است و این نیت و هدف کشورهای سازمان کنفرانس اسلامی و همین طور کشور ماست. اما اگر ما بخواهیم این کار را انجام بدهیم، به رای اکثریت قریب به اتفاق کشورها احتیاج داریم، در حالی که الان 86 رأی موافق از 192 رأی یک وضعیت تعیین کننده نیست و حدود نصف است و ما حداقل باید رای موافق دو سوم یا سه چهارم از کشورها را به دست بیاوریم. مشکلی که وجود دارد این است که بسیاری از کشورها و حتی بعضاً کشورهای مسلمان، کم کم دارند از این قطعنامه فاصله میگیرند و به خاطر پارهای از ملاحظات به آن رای منفی میدهند. چه راهکارهایی برای به دست آوردن نظر موافق کشورها وجود دارد؟ راهکار این است که بایستی از طریق دیپلماتیک و از طریق نشان دادن عملکرد خودمان کشورهای مختلف را متقاعد کنیم که اسلام و مسلمین نه خطری برای شما هستند و نه با خشونت و تشنج همراه هستند. اگر ما در این امر موفق شویم،آن موقع میتوانیم کشورهای بیشتری برای حمایت از قطعنامهای که میخواهیم برای مقابله با توهین به ادیان تصویب کنیم داشته باشیم.
اما بیاییم توهین به ادیان را از منظر مردم آمریکا بررسی کنیم؛ شاید ما فکر کنیم مردم آمریکا ضد مذهباند اما دقیقا برعکس است و آنها هم مذهبیاند و به ادیان احترام میگذارند.آنها پروتستان هستند و از اروپاییها در این زمینه جلوتر هستند و همان طور که میدانید یک اقلیت مسلمان قوی هم دارند. اما متأسفانه براساس نظرسنجیهای متعددی که در آمریکا انجام شده، از هر ده آمریکایی شش نفر اعتقاد دارد که اسلام با خشونت رابطهی مستقیم دارد و اسلام همراه با خشونت است. گرچه این قضاوت غلط است، اما این مطلب را ما بایستی به عنوان یک دستاورد این جامعه در نظر بگیریم و برای اینکه این برداشت را عوض کنیم، برنامه ریزی کنیم. میخواهم بگویم نمیتوانیم صرفا بگوئیم نه! اینها بیخود میگویند و اگر بخواهیم در سطح بینالمللی کار کنیم و موثر باشیم، باید کاری کنیم که این تفکر عوض شود و از هر ده آمریکایی شش نفرشان نگویند اسلام مساوی با خشونت است بلکه بیشتر آنها بگویند اسلام مساوی است با صلح و صفا.
ریشهی این قضاوت و طرز تفکر از یک سو به خاطر کارهای سیاسی رسانههای قدرتمند صهیونیستی و سایر رسانهها است و از سوی دیگر به خاطر اعمال تروریستی گروههای افراطی به ظاهر مسلمان مانند القاعده و تندرویهای گروههای وهابی و سلفی است. ما باید این مسائل را علاج کنیم تا بتوانیم چهرهی پاک اسلام را همان طوری که هست معرفی کنیم و این اسلام هراسی به ضرر ما و اسلام است.
یک سؤال هم این جا پیش میآید که آیا اگر آنها دست به قرآن سوزی میزنند، بر اساس اعتقادشان است و قرآن را خواندهاند و بر اساس معرفت این کار را میکنند یا خیر؟ براساس نظرخواهیهایی که از آنها شده برداشت ما این است که خیر این طور نیست؛ آنها سمبلیک این کار را انجام میدهند، یعنی این طور نیست که با آنچه که در قرآن آمده مخالف باشند. آنها فکر میکنند جنایتکاران القاعده و سایر گروههای افراطی به ظاهر اسلام گرا پیروان واقعی این قرآن هستند و سوزاندن قرآن یک حرکت سمبلیک برای نشان دادن انزجار از اعمال تروریستی و ارعابی القاعده و سایر گروههای تندرو است.
اما در خصوص متن قطعنامه بیان این نکته مهم به نظر میرسد که اصولاً کلمهی توهین هیچ جا تعریف نشده، نه در قطعنامه و نه در هیچ جای دیگری و وقتی میگوییم توهین، منظورمان به طور دقیق مشخص نیست. ما باید برای جهانیان روشن کنیم لغت توهین یعنی چه؟ حدّ و مرزش چیست؟ اصلاً بار حقوقیاش چیست؟ آیا در مراجع بینالمللی مورد ارزیابی واقع شده یا نه؟ راجع به لغت تجاوز ده سال در سازمان ملل متحد بحث و بررسی شد تا یک تعریف روشنی از لغت تجاوز ارائه شد. لغت توهین هم برای آنها روشن نیست و ما بایستی این لغت را ببریم در سطح بینالمللی و در رابطه با آن آنقدر بحث کنیم تا این که آنها کمکم متوجه ابعاد توهین بشوند و بدانند توهین به چه معنا است.
راجع به همین موضوع توهین به ادیان یک نظرسنجی از مردم 20 کشور دنیا شده که در پایان بحثم میخواهم به آن بپردازم و عرضم را خاتمه بدهم؛ این 20 کشور از چهار قاره انتخاب شدهاند و نظرخواهی را هم یک مؤسسه به اسم «افکار عمومی جهان» انجام داده است. در این نظرسنجی این سوال مطرح شده است که «آیا مردم حق دارند از ادیان انتقاد کنند یا این که نه، و دولت باید هر کس که انتقاد کرد را دستگیر کند؟» اما نتایج نظرسنجی:
در آمریکا 89 درصد گفتهاند دین میتواند مورد انتقاد واقع شود و 9 درصد با این مسئله مخالفت کردهاند.
در شیلی، مکزیک و انگلستان 81 درصد گفتهاند دین میتواند مورد انتقاد قرار گیرد. در آلمان، فرانسه و اکراین هم آمارها به همین نحو است تا میرسد به آذربایجان و در آذربایجان که یک کشور اسلامی است 67 درصد گفتهاند که مردم حق دارند از دین انتقاد کنند و 24 درصد گفتهاند که دولت باید با افرادی که ادیان را مورد انتقاد قرار میدهند، برخورد کند. در ترکیه 54 درصد مردم گفتهاند که باید بتوانیم به دین انتقاد کنیم و 37 درصد میگویند نباید انتقاد کرد و هر کس انتقاد کرد، دولت باید او را دستگیر کند؛ توجه کنید که این دو مورد اخیر کشور اسلامی هستند. در مناطق فلسطینی نشین قدس اشغالی 46 درصد میگویند باید بتوان به دین انتقاد کرد و 51 درصد با این مسئله مخالفند و میگویند دولت باید با چنین مسائلی برخورد جدی کند. در عراق 26 درصد موافقند که به دین انتقاد شود و 57 درصد مخالف. در مصر 29 درصد میگویند باید بشود به دین انتقاد کرد اما 71 درصد با این مسئله مخالفند و به همین ترتیب در کنیا، نیجریه، اندونزی، پاکستان و هند. همان طور که ملاحظه میکنید خیلی از کشورهایی که انتخاب شدند از کشورهای اسلامی و در حال توسعه هستند.
این نظرسنجی نشان میدهد که به طور متوسط در کل دنیا 57 درصد با انتقاد به ادیان موافقند و 34 درصد میگویند که نباید به دین انتقاد کرد. در خصوص قطعنامه مقابله با توهین به ادیان، غربیها کم کم به این معتقد شدند که این قطعنامه محدود کنندهی آزادی بیان است و میگویند این قطعنامه بهانه و مستمسکی است برای کشورهای اسلامی برای این که توسط آن بتوانند قوانین و احکام مربوط به ارتداد را توجیه کنند؛ میگویند به جای این که برویم دنبال دین و دائماً به فکر محافظت از آن باشیم، باید به فکر حفاظت از مردم و مدنظر قرار دادن حقوق آنها باشیم. میگویند دولتها برای آزار و اذیت ژورنالیستها، وبلاگرها، دانشجویان، روشنفکران، مخالفین سیاسی و در مقام مقابله با آنها، از قانون مقابله با توهین به ادیان استفاده میکنند و هر جا لازم بدانند میگویند طرف مرتد است؛ لذا غربیها میگویند ما به این دلیل مهر خودمان را پای این قطعنامه نمیزنیم که از آن استفادههای ابزاری نشود و تهدیدی برای آزادیهای فردی و اجتماعی مردم نباشد. از این مسئله میتوان به این نتیجه رسید که آنها با اصل مقابله با توهین به ادیان مخالف نیستند و نگرانیهای دیگری دارند و ما باید به دنبال قانع کردن کشورها برای موافقت با این قطع نامه باشیم.
جالب است که مسیحیها قانون ارتداد در اسلام را توهین به خودشان میدانند و میگویند قائل بودن به این که اگر یک مسلمان رفت و مسیحی شد مرتد است و قتلش واجب، این یعنی توهین به مسیحیت و بعد هم میگویند شما در سیستم آموزشی خودتان، تنفر از سایر ادیان را رواج میدهید و اشاره آنها به عربستان و یمن و بعضی دیگر از کشورها است که در کتب مدارسشان بر اساس یکی از آیات قرآن ، این مطلب آمده که از میان یهود و نصارا دوست نگیرید و با آنان رفاقت نکنید؛ میگویند وقتی شما این را ترویج میکنید، دیگر وجه مشترکی با ما پیدا نمیکنید. لذا میگویند شما بروید آن تنفّر را از کتبتان حذف کنید و سعی کنید تعاملی در جهان برقرار باشد و در این صورت ما حاضر هستیم که اصل دین را محترم بشماریم، اما روی رفتار مذهبی شما ممکن است حرف داشته باشیم. میگویند ما اصل دین را قبول داریم و احترام میگذاریم اما رفتار شما به نام اسلام، ممکن است مورد تأیید ما نباشد. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته