سخنرانی دبیر علمی حجت الاسلام والسلمین محمدباقر ربانی
بسم الله الرحمن الرحیم. موضوعي که در این جلسه، خدمت فضلا و فرهيختگان عزیز هستيم درباره سبک زندگي است که جامعه امروز ما بايد حرکت و سبک زندگياش به سبک زندگي اسلامي و ديني باشد و این امر، مسئله بسيار با اهميتی است که مقام معظم رهبري دام ظله العالی نیز به آن توصيه کردهاند.
بنابراین، ما با این سوال مواجه هستیم که مؤلفههاي سبک زندگي چيست؟ اينها از جمله مباحثي است که بايد واضح شود. تعريفي که انديشمندان در رابطه با سبک زندگي ارائه کردهاند بسيار متفاوت است و هر شخصی از ديدگاه خود، اين مفهوم را مورد بررسي قرار داده است.
البته سبک زندگي از موضوعاتي است که هم در حوزه مطالعات فرهنگي و هم در حوزه جامعه شناسي، مردمشناسي و روانشناسي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است؛ و ما اگر بخواهيم تعريفي از این موضوع داشته باشيم باید گفت که سبک زندگي، مجموعهاي از طرق تلقيها، ارزشها و شیوههاي رفتاری، حالتها و سليقهها را در بر ميگيرد.
لذا سبکي شدن زندگي با شکلگيري فرهنگ مردم رابطه نزديکی دارد. زماني که بحث سبک زندگي مطرح ميشود، نوع آداب و رسوم، معاشرت و تغذيه و آداب لباس پوشيدن افراد جامعه به ذهن خطور میکند.
لذا سبک زندگي دارای مفهوم وسيعي است که علاوه بر اينکه رفتار ما انسانها را نشان ميدهد، ولی صرفا مشخص کننده همین جنبه ظاهری نيست بلکه نشان دهنده محتوا هم میباشد و محتواي رفتارها را نیز مشخص ميکند. فلذا، در تعریف آن ذکر شد که سبک زندگي، مجموعهاي از تلقيها، ارزشها، شيوههاي رفتار، حالتها و سليقهها در هر چيزي را در بر ميگيرد. از این رو، سبک زندگي با فرهنگ مردم رابطه نزديک دارد و نوع آداب و رسوم آنها را نشان میدهد، و ثانياً سبک زندگي مهمترين منبع هويت انسانها در میان جوامع است.
نکته دیگر اين است که ما ميتوانيم سبک زندگي را در سه حوزه تقسيم کنيم و این موضوع را در اين سه بخش قابل بررسي بدانیم: يکي حوزه فردي، دوم حوزه خانوادگي و سوم حوزه اجتماعي.
اما در خصوص مؤلفههاي سبک زندگي، برخی از انديشمندان غربی، مصاديق عيني سبک زندگي را عبارت از شيوه تغذيه، خودآرايي، نوع پوشاک، پيروي از مد (که جز مصاديق خودآرايي است)، نوع مسکن، دکوراسيون يک جامعه و دکوراسيون منزل، معماري شهر و ساختمانها میدانند.
در گذشته، نوع معماري ما با جامعه و نظام ارزشي آن متناسب بود، اما متأسفانه امروزه اينطور نيست و مثلا آشپزخانه را به سبک اُپن میسازند که کاملا اشراف دارد و موجب از بین رفتن حريم خصوصي خانوادهها شده است؛ یا مثلا در گذشته، درب منازل دو نوع بود که يکي براي خانمها و دیگری براي آقايان بود که به نام «کلون در» معروف بود و خانهها نیز اندرونی و بيروني داشت که اگر کسي با آقا کار داشت هيچ ارتباطي با حريم خانواده او نداشته باشد. اینها مصادیقی از معماري بود که با سبک زندگي اسلامی بسيار عجين بود وحتی شيوههاي گذراندن اوقات فراغت، تفريح و سرگرمي آنان نیز اینگونه بود؛ ولی امروزه، سبک زندگی در جامعه اسلامي ما چگونه است؟ امروزه اوقات فراغت، تبدیل به يک هدف و معيار مهم شده است که شخص، از شنبه تا چهارشنبه کسب در آمد کرده، فعاليت میکند تا اين در آمد را برای اوقات فراغت خود خرج کند.
در بحث سبک زندگي خانواده نیز، مؤلفهها و مصدایق زیادی وجود دارد که آداب معاشرت با همسر و فرزندان، آداب ازدواج، خواستگاري، مهريه، جهیزيه، شيوههاي تربيت و ... را نیز شامل میشود.
نکته دیگر در بحث سبک زندگي اين است که نگاه ما به سبک زندگي، يک نگاه فقهي است که خود، معلول يک نظام معرفتي است و در مقابل، اگر ميبينيم که سبک زندگي غربي، در نوع معماريش، آشپزخانه اُپن دارد و حريمها رعايت نميشود و یا منازل به یکدیگر اشراف دارد به خاطر اين است که مبتني بر مباني هستي شناسانه، انسان شناسانه و معرفت شناسانه خاص خودش است که ریشه در مبانی اومانيستي دارد. لذا مفاهيم اخلاقی و ارزشي که براي ما بسيار مهم است، براي آنها مهم نيست.
بنابراین، جامعهشناسان، مردمشناسان، روانشناسان و حتی در مطالعات فرهنگي، يک نگاه توصيفي به سبک زندگي دارند و شیوه زندگي جاري افراد را توصيف ميکنند که مثلا دنياي غرب اينگونه معاشرت دارد و یا اوقات فراغتش را اينگونه ميگذراند؛ ولی در نگاه فقهي، ما نگاه تجويزي و ارزشي داریم و بايدها و نبايدهایی در آن وجود دارد و تنها توصيف نیست.
البته در رابطه با اصول و مباني فقهي این بحث، من دیگر وارد بحث نمیشوم، ولي من به عنوان طرح بحث نکاتی را بیان میکنم تا ان شاءالله محققان و پژوهشگران در اين حوزهها بيشتر به مطالعه بپردازند و دست به قلم شوند.
يکي از مسائلي که در سبک زندگي غربي وجود دارد این است در آنجا بر اساس همان مبانی خاصی که دارند، اسراف معنا و مفهومی ندارد؛ مثلا اگر فردی20 مدل لباس داشته باشد ميگويد به آنها نيازمندم و کسی هم نميگويد که این فرد، انسان اسرافکاري است. البته، ما هم نميخواهم بگوييم این کار درست يا غلط است و بحث خوبي و بدي نيست، بلکه بحث توصيف است. لذا ميتوانيم يکي از اصول و مباني فقهی را در سبک زندگي فقهي، اصل کفاف و عدم اسراف برشمریم و بگوييم زمانی سبک زندگي ما، براساس هنجارهاي فقهي است که اين اصل در او رعايت شود.
اصل دیگری که ما ميتوانيم مورد بحث قرار بدهیم، اصل عدم تجملگرايي است؛ به طوری که سبک زندگي ما چه در بحث تغذيه، یا پوشاک، و چه در بحث معماري یا حتی در آداب و رسوم مهمانی و پذيرايي در سطح جامعه باید مبتنی بر عدم تجمل گرایی باشد؛ که اگر رعايت نشود اين سبک زندگي ما همان سبک زندگي غربي خواهد شد.
سومين اصلي که شايد بتوان در اين بحث ذکر نمود مسئله اصل شأنيت است. ما در فقه، اصلي داريم به نام شأنيت که شأن هر فرد متناسب با زمان و مکان و نیز متناسب با موقعيت و طبقه اجتماعي او تعریف میشود؛ و به هر حال، اينها از جمله مباحثي است که ميتوانيم در رابطه با اصول و مباني فقهي در سبک زندگي ذکر کنيم؛ ولی تمام بحث نيست و ان شاءالله محققان و پژوهشگران در اين رابطه بيشتر قلمفرسايي کنند و جامعه علمي را بيشتر بهرهمند نمایند.
سخنرانی آیتالله محسن اراکی
موضوع بحث ما درباره فقه و سبک زندگي است و به نظر من این بحث، بايد در دو مرحله انجام شود. مرحله اول درباره تعريف، جوهر و ماهيت خود زندگي از ديدگاه منابع فقهي، یعنی از ديدگاه قرآن و سنت است، و مرحله دوم نیز اين است که جوهر و ماهيت زندگي، چه نوع رفتارهايي را در زندگي ايجاب ميکند و نتيجه ميدهد؟ بنابراین، تبیین سبک زندگی مربوط به مرحله دوم و بیان رفتارهايي است که برخاسته از اين نوع حيات است.
تعریف و ماهیت زندگی
تعریف زندگی به تبیین روح و حياتي باز میگردد که قرآن کریم و اصول دینی ما آن را بیان کرده و براي همه انسانها، پيشنهاد و پايهریزی نموده است.
در منابع ديني، اعم از قرآن و سنت معصومين پنج مرحله براي حیات و روح انساني ذکر شده است. البته، این نکته نیز به عنوان مقدمه باید گفته شود که در نگاه اولی، انسان دو گونه ميتواند زندگي کند و دو نوع حيات براي انسان قابل تعريف است: حيات غفلت و حيات ذکر؛ و وقتی که ما اين پنج مرحله را تعريف کنيم، روشن ميشود که تفاوت بين حيات ذکر با حيات غفلت چيست.
حيات نباتی و حیوانی
مرحله نخستين حیات، مرحله حيات نباتي است، که قوامش به تغذيه است و اثر آن هم نمو و رشد کمي است.
مرحله دوم حيات، مرحله حیات حيواني است که در اين مرحله، افزون بر تغذيه و نمو، احساس لذت نیز وجود دارد؛ و در قرآن کريم از اين دو مرحله حيات، به عنوان حيات اکل و تمتع یا به تعبیری، زندگي انعامي و حیوانی یاد شده است و لذا، خداوند در سوره محمد با اشاره به این نکته ميفرمايد: وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ؛ یعنی در اين زندگي هدفي جز خوردن و لذت بردن وجود ندارد و دقيقاً اين زندگي، همان حیاتی است که امروزه، تمدن غربی آن را براي انسانها تعريف ميکند؛ و لذا، همه رفتارهايي که در تمدن غربی تعريف ميشود مبتني بر تأمين همين دو جنبه از حيات آدمي است؛ و متأسفانه اينها سعي دارند که اين نوع زندگي را به جوامع ديگر نیز تحميل کنند و اساسا، جوامع ديگر را بر مبناي همين نوع زندگي، سنجش و ارزيابي میکنند.
حیات تعقل
اما مرحله سوم که بالاتر از دو مرحله قبلی است و قرآن کريم آن را قوام زندگي انساني میداند، مرحله حيات تعقل است که همراه با سمع و بصر است؛ یعنی موادي از کانال بصر و سمع به کارخانه عقل میرسد و مایه تفکر، تأمل و تدبر ميشود؛ يعني عقل در آنچه از آيات الهي ميشنود و ميبيند تدبر میکند؛ و اين، همان انسان عاقل است و فرق بين انسانیت و حيوانیت در اينجا مشخص ميشود و به تعبیر دیگر، اينجا، فاصل و مرز بين زندگي حيواني و زندگي انساني است؛ و لذا خداوند در سوره انفال میفرماید: وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ؛ یعنی هر چند که گوش این افراد، از نظر فيزيکي سالم است، ولي نميشنوند، و از آنچه به گوششان ميرسد، تأمل و تدبر نميکنند؛ ولی خداوند نسبت به حیات انسانی در سوره زمر میفرماید: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ یعنی این گروه از انسانها، زماني که سخنانی را ميشنوند، آن را در درون کارخانه عقل خود سنجش و بررسی میکنند و بهترين آن را انتخاب ميکنند و اينافراد، اولی الالباب و صاحبان انديشه هستند که وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْت هذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ و اينان، همان افرادی هستند که داراي جوهر انسانيتاند. در مقابل، جهنميان کساني هستند که در اين امانت الهي (عقل) خيانت کردهاند: وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ؛ یعنی این گروه از عقل بهره نگرفتيد و در آنچه شنيدند تدبر نکردند. همچنین، از منظر قرآن کريم، به کساني که از قوه عقل و قوه سمع و بصر که توليد کننده مواد خام کارخانه عقل آدمي است بهره نميگيرند، اموات گفته ميشود: أَوَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا. یعنی انسان فاقد عقل، از اين حالت به موت رسيده است.
بنابراین، ملاک حيات انساني در قرآن کريم، تعقل است و حيات عقل، حيات انسانی است. معناي تعقل نیز اين است که آنچه از سمع و بصر ميرسد، بايد در کارخانه عقل ساخته و پرداخته شود؛ و از آنچه ميشنوند و ميبينند بهترينها را انتخاب ميکنند.
تا اینجا، مرحله سوم حيات بیان شد که با اين حيات، آدمی، تبدیل به انسان ميشود
حیات ایمان
اما مرحله دیگر حيات انسانی که برتر از حیات عقل است و در واقع، نتیجه به کار گیری عقل و تدبر عقلانی بر روی موادي است که از طريق سمع و بصر به انسان میرسد، حیات ايمان است؛ فلذا، اگر تعقل، تعقل واقعي باشد، ممکن نيست که از ايمان جدا بشود.
قوام حیات نباتی به تغذيه، نمو و رشد است. قوام زندگي حيواني، به احساس لذت است؛ قوام زندگي انساني به تعقل است و قوام زندگي ايماني، به حب است: وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ؛ خداوند در آیه دیگری میفرماید: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ.
اين عشق، عشق به خداي متعال است و محبت رسول اکرم و اهل بيت قوام اين روح است؛ يعني در این مرحله، روح جديدي در کالبد انساني تزريق ميشود که نتیجه آن، حب رسول اکرم و حب اهل بيت او و پيش از آنها، حب خداوند متعال است.
کلینی در اصول کافي، باب الروح الذي أُیّد به المؤمن، روايات خوبي را آورده است که خيلي از آنها، اساس بحث ماست. بنابراین، روح ايمان در مرحله چهارم قرار دارد که نتيجه آن حب است و اين حب نیز انسان را به سمت تبعیت خداوند ميرساند.
فلسفه خلقت انسان
در اینجا یک پرسش مطرح است که جهان هستي چه نقص ياخلأیی داشته که خداي متعال با آفرينش انسان آن را پر کرده است و این همان سؤالي است که ملائکه نیز از خداوند داشتند. آنها به خداوند عرض نمودند که ما در اين جهان به فرمان تو عمل ميکنيم و تو را اطاعتت ميکنيم و اين جهان، سراسر به اطاعت و فرمان توست؛ پس کجاي این جهان، خلأ دارد که با آفرينش انسان ميخواهي آن را کامل کني؟
فلاسفه به این سوال، يک گونه پاسخ دادهاند و عرفای عامي نیز به سبک دیگری پاسخ دادند و يک سبک پاسخ دیگر نیز در عرفان خاصي و عرفان اهل بيت است. پاسخ فلسفي اين است که خداي متعال مثَل سخاء و جود و کرم است و بايد بر عالم هستي چنین افاضه کند و اگر نکند يا ناشي از بخل است يا ناشي از عجز است که خداوند متعال از هر دو مبرّاست.
این پاسخي منطقي است و از ديدي تعقلي و فلسفي صحیح است؛ ولي پاسخی که از اين فراتر است، پاسخ اهل عرفان مثل عرفان حافظ و مولوي است که بايد خداوند متعال عاشقانه اطاعت ميشد و عاشقانه از فرمان او پيروي ميشد و لذا، جاي انسان خالي بود. پس خداوند انسان را آفريد تا او را عاشقانه اطاعت کند.
پاسخ سوم، مطابق عرفان خاصي يا اخصي است که همان عرفان اهل بيتي است و در منابع اهل بيتي ما، بالاخص به آن تأکيد شده است که ملک هم عشق داشت و خدا را عاشقانه پرستش ميکرد، و اصلاً همه جهان آفرينش، خداوند متعال را اطاعت ميکند، و لذا، خلأ اطاعت عاشقانه در میان نبوده است؛ بلکه خلأ در موردی بود که خداوند متعال، معشوقي ميخواسته است که او را دوست داشته باشد؛ یعنی خلأ جهان هستي، موجودي بود که شايستگي معشوق و محبوب خدا بودن را داشته باشد و لذا، همه آفرينش طفيل وجود محمد و آل اويند. وجود حضرت محمد وجودي بود که شايستگي آن را داشت که خداوند او را دوست داشته باشد و لذا آيه شریفه ميفرمايد: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي.
پس از پیامبر اکرم، اولين بار این مدال در تاريخ اسلام بر سينه حضرت اميرالمؤمنين علي در جريان خيبر نشسته است. حال اگر بشر به اين روح ايمان دست يافت، به حب دست يافته است و زماني که اين حب به درجه کمال خود برسد به آن روحي رسیده که از آن در قرآن کريم و روايات ما به روح القدس تعبير شده است.
حیات طهارت و پاکی
روح القُدُس روح طهارت و پاکي است و روحي است که در اين آيه به آن اشاره شده است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. انسانی مانند فاطمه صديقه به این مرحله میرسد که رسول اکرم در حق ایشان فرمود رضای فاطمه، همان رضای خداست.
بشر ميتواند به جايي برسد که جز آنچه خدا ميخواهد، نخواهد و جز آنچه خدا از آن بيزار است از چيزي بيزار نباشد؛ یعنی خواسته و تمنا یا نفرت و بیزاری انسان، صد در صد الهي باشد و این همان مرحله قدسي است که بشر به آن مرحله ميرسد. اينها مراتب مختلف روح و حیات انسان است که اگر ميگذاشتند جامعه انساني دست رسول اکرم و ائمه اطهار پرورش يابد، به چنين مراحلی میرسید چون تبعيت از رسول اکرم و تبعيت از ائمه اطهار انسان را به روح قدس میرساند.
ممکن نيست خداوند کسي را صد در صد دوست داشته باشد، مگر اينکه آن شخص، وجودی پاک و منزه داشته باشد.
بنابراین، اگر ما بخواهيم سبک زندگي اسلامي را بحث کنيم در ابتدا بايد بگوييم که زندگي چيست؟ و قرآن کريم و روايات ما چه تعريفي از زندگي به ما ارائه داده است و چه مراحلي براي حيات آدمي وجود دارد؟
قرآن کريم میخواهد انسان و جامعه بشري را به بالاترین مرحله، یعنی اين مرحله خامسه که مرحله روح القدس است برساند و افرادی همانند سلمان به این مرحله رسیدند و گاهي نیز در تعابیر ائمه اطهار نسبت به برخی افراد آمده است که او مؤيد به روح القدس است؛ و رسیدن به این مرحله زماني است که جان انسان، جان پاکي شده باشد.
اميدواريم که خداوند متعال به ما توفيق دهد که بتوانيم هم خودمان به اين روح دست بيابيم و هم جامعه را به سمت اين مرحله هدایت کنیم.
بنابراین، حياتي که در پرتو اسلام و ايمان به وجود ميآيد، نتيجهاش حياتي است که دارای تعقل است و هميشه همراه اين تعقل نیز، ذکر الهي خواهد و گوهر آن، گوهر ذکري است و لذا، سراسر حیات انسان، ذکر خداست و باید بنياد جامعه ديني، بر همين حيات ذکر، مستقر باشد، ولی حيات حيواني، حيات غفلت را نتيجه ميدهد: اولئک هم الغافلون که این هم، يک گونه زندگي است.
بنابراین، حيات ذکر از حيات تعقل شروع ميشود، و نتیجه تعقل، ذکر است؛ به بیان دیگر، کليد ذکر، تعقل و تدبر است در آنچه ميشنويم و آنچه ميبينيم و هر چه بالاتر برويم حيات ذکر هم شديدتر ميشود تا آنجا که انسان به مرحلهای ميرسد که عين الذکر شود و هر چه از او سر ميزند بِرّ است و فرهنگ ديني ما ميتواند چنين آدمي را بپروراند؛ در حالی که در فرهنگ غربي، تربیت این انسان، محال ممتنع است و خود آنها ميگويند که ما انسان خوب نداريم.
اگر شما زندگي غربي را از نزديک مطالعه کنيد و با چشم بيدار و گوش شنوا و با تدبر و تأمل آن را تحليل کنيد، درمییابید که يک جوان غربي که وارد جامعه ميشود، دنبال شکم و شهوت است. آنها زماني که ميخواهند زندگي خودشان را تنظيم کنند همه نظرشان بر اين است که از زندگی لذت ببرند و هرچه لذت آنها را تأمين کند، مایه خوشبختی آنها است. آنها میگویند مادامي که ما لذت ميبريم کار خوبي ميکنیم.
به هر روی، اين تقسيم بندي مراحل حیات انسانی، چيزي نيست که خودم استنباط کرده باشم بلکه نص روايت است که خداوند متعال پنج روح برای انسان خلق کرده است. کار ما در اینجا تحليل روایتی بود که در اصول کافي و در باب الروح الذي أید به المؤمن آمده است.