«چهارمین نشست میز پژوهشی علم اصول»
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین وصلّی الله علی محمد وآله الطاهرین.
مقدمه و ضرورت بحث
اهمیت و جایگاه تفکر در انجام همه کارها به خصوص انجام فعالیتهای فکری از جمله عملیات استنباط احکام شرعی، بر کسی پوشیده نیست. حضرت آیت الله شبیری زنجانی(حفظه الله) در کتاب جرعه می فرماید: استادِ آخوند خراسانی از ایشان پرسید: شما چگونه در درس شرکت می کنید؟ آخوند خراسانی جواب داد: درس را شنیده و دقت میکنم و مینویسم. استاد فرمود (با این شیوه ) به جایی نمیرسی. (اگر میخواهی به جایی برسی) ابتدا خودت فکر کن و زحمت بکش و سپس در درس شرکت کن.
برخی طلاب اقرار میکنند که سالهاست به تحصیل در فقه و اصول اشتغال دارند اما نتیجه نگرفته و ثمرهای به دست نیاوردهاند. عمده دلیل این بی حاصلی شیوه ناصحیح تحصیل است.
نسبت به بحث تفکر و شیوههای تفکر بحثهای گستردهای در زمینههای مختلف صورت گرفته است؛ خصوصا درعلوم تجربی که تحقیقات زیادی از سوی اندیشمندان غربی در این زمینه وجود دارد. البته در پیشینه کهن کتب منطقی در علوم اسلامی که نسبت به تالیفات اندیشمندان غربی تقدم دارد نیز، در این زمینه بحثهای خوبی وجود دارد؛ هرچند حجم و وسعت مطالب اندک است اما شروع بسیار خوبی است که از سوی اندیشمندان مسلمان صورت گرفته است. علامه مظفر در کتاب المنطق در مورد مراحل فکر مطالب خوبی بیان کرده است. از پژوهش گران معاصر نیز آقای قراملکی در کتاب اصول و فنون پژوهش مطالب بسیار خوبی را بیان کرده است.
تحقیقاتی که در زمینه فقه و اصول وجود دارد عمدتا در خصوص اشخاص است؛ مثلا شیوه استنباطی شیخ اعظم یا سایر علما را مورد بررسی قرار میدهند. اگرچه این رویکرد نیز بسیار مفید است؛ اما آنچه ما در صدد بیان آن هستیم روش شناسی شخص خاصی نیست؛ بلکه شیوه صحیح اندیشیدن در فقه و اصول است. در حقیقت ما به دنبال فراشناخت هستیم؛ به این بیان که شناخت عبارت است از اینکه فلان مساله حل شود و فراشناخت بررسی چگونگی حل مساله است. این موضوع در حیطه روش شناسی است؛ اما نه به صورت روش شناسی مضاف؛ زیرا روش شناسی شخص خاصی مد نظر نبوده همچنانکه روش شناسی فقه نیز مد نظر نمیباشد.
در زمینه روششناسی مضاف مخصوصا فقه، تحقیقات خوبی در حوزه علمیه خصوصا حوزه علمیه خراسان صورت گرفته است. تالیفاتی مثل الگوریتم استنباط نیز در این موضوع وجود دارد؛ اما تفاوت سبک اندیشه ورزی در استنباط با تحقیقاتی که در زمینه روش شناسی صورت گرفته، در این است که، تحقیقات انجام شده به بررسی نتایج میپردازد و بر اساس آن مبنای فقیه و اصولی مورد نظر استخراج می شود؛ اما سبک اندیشه ورزی در استنباط به دنبال پاسخ به این پرسش است که اساسا روند تفکر بر چه اساسی منجر به این نتایج و مبانی گردیده است. به عبارت دیگر فرآیند تفکر چگونه طی میگردد و منجر به طرح یک مبنا میشود.
ضرورت بحث
توجه به این نوع نگرش به ویژه برای مدرسان فقه و اصول بسیار مهم و حیاتی است؛ زیرا باید به شاگردان خود چگونگی گذر از مسئله و رسیدن به پاسخ را آموزش دهند. برای توجه بیشتر به اهمیت این بحث، بیان این نکته خالی از لطف نیست؛ انتخابهای صحیح در واقع پلکان رشد هر انسان است. انتخاب صحیح در گروه شناخت صحیح است و زمانی به شناخت صحیح نسبت به یک مساله می توان دست یافت که بتوان آن را به درستی حل نمود. مثلا برای پاسخ به تمامی پرسشهای پیرامون قطع که در بحثهایی از قبیل آثار قطع و استحقاق عقاب متجری، قطع قطاع، قطع حاصل از مقدمات عقلیه و موارد دیگری که در این زمینه طرح میگردد، دقت به این نکته ضروری است که تنها در صورتی امکان ارائه پاسخ صحیح وجود دارد که، نخست چیستی قطع و منشا حجیت آن تبیین گردد.
اگر کسی بتواند به درک درستی از چیستی قطع و ماهیت آن برسد و منشا حجیت آن را دریابد، سرعت و دقتش در پاسخ گویی به سوالات بسیار بیشتر خواهد بود. البته ممکن است در بدو نظر گفته شود روش ارائه شده در سبک اندیشه ورزی مدت زمانی بیشتری برای حل مساله لازم دارد؛ اما باید دقت داشت که پس از بررسی بر اساس روش ارائه شده در این شیوه، بسیاری دیگر از مسائل نیز همزمان پاسخ داده شده یا به پاسخ نزدیک میشود و در نهایت و به صورت مجموعی، مسائل با سرعت بیشتری حل میگردد.
توجه به مفردات و اصطلاحات مهم سبک روش شناسی در استنباط
توجه به نکاتی در مورد سبک روش شناسی در استنباط برای بالا رفتن تسلط نسبت به حل مساله، ضروریست.
1- از سادهترین قضیهها یعنی قضیه حملیه شروع میکنیم. مثلا در بحث مقدمه واجب هم میتوان بحث را به صورت یک قضیه پیچیده طرح کرد و هم میتوان با یک قضیه ساده حملیه این بحث را مطرح نمود. به این صورت که : مقدمه واجب، واجب است.
2- توجه به طرفین و حاکم در قضیه: طرفین در قضیه بر اساس آنچه در منطق تبیین گردیده عبارت است از، موضوع و محمول که لازم است برای تحلیل درست مساله، طرفین قضیه به خوبی و به درستی تصور شوند. مثلا در بحث ذاتی بودن حجیت قطع مرحوم امام خمینی(ره) بیان فرمودهاند که ذاتی دانستن حجیت برای قطع ناشی از تصور ناصحیح قطع و حجیت است؛ زیرا اگر ایندو درست تصور شوند اصلا معنایی برای ذاتی بودن حجیت نسبت به قطع وجود ندارد؛ چراکه یکی از مقولات اولی و دیگری از مقولات ثانی است و اصلا محال است ایندو مقوله، ذاتی یکدیگر باشند؛ زیرا هیچ سنخیتی با هم ندارند.
حاکم در قضیه عبارت است از، مرجع و حکم کنندهای که در مورد وجود یا عدم نسبت در قضیه حملیه اظهار نظر میکند. بحث مقدمه واجب در بعضی کتب اصولی مثل اصول فقه علامه مظفر (ره) در مباحث عقلیه مطرح گردیده که ناخودآگاه این گزاره در ذهن نقش میبنند که حاکم در بحث مقدمه واجب که باید در مورد نسبت وجوب یا عدم وجوب مقدمه واجب اظهار نظر نماید، عقل است یا به زعم ایشان عقلا است. البته خود ایشان تصریح میکند که ممکن است بحث در جایی دیگر از علم اصول نیز مطرح شود؛ یعنی ممکن است حاکم این موضوع عقل نباشد؛ بلکه عرف ظهور شناس باشد. به همین دلیل است که برخی گفتهاند سوال در موضوع مقدمه واجب عبارت است از: لزوم عقلی تمکن از ذی المقدمه.
در مقابل برخی دیگر این بحث را با عنوان دلالت التزامی وجوب ذی المقدمه، مطرح کردهاند. توجه به حاکم قضیه آنگاه جلوهنمایی بیشتری دارد که در مواردی که مثلا عرف حاکم در قضیه است، با رویکردی غیر عرفی مساله مورد نقاش قرار گیرد.
بخش اول از فرایند تفکر
1- مواجهه تمام عیار با مساله
چگونگی مواجهه با مساله در حقیقت یک نکته روانشناسی است. هرگاه انسان واقعا نسبت به یک مساله احساس نیاز کند، حتما آن را حل خواهد کرد. ذهن بشر این قدرت را دارد که در مواردی که مجدانه در صدد پاسخ به سوالی برآید، پاسخ را پیدا میکند. تجربه نیز این مطلب را تایید میکند که وقتی نسبت به یک مساله اشتیاق و عطش وافر وجود داشته باشد، قدرت تفکر افزایش یافته و کیفیت و کمیت حل مساله را تحت تاثیر قرار میدهد. بر همین اساس است که به پژوهشگران توصیه میشود، مساله را به دغدغه شخصی تبدیل کنند.
حتی در مواردی که ایجاد انگیزه و احساس نیاز به صورت واقعی میسر نباشد، میتوان به صورت کاذب در صدد ایجاد انگیزه برآمد. چنین تصور کند که زندانی است و تا به پاسخ مساله دست نیابد، آزاد نمیشود. پژوهشگر در مواجهه با مساله به نحوی در صدد پاسخ برآید که گویا، تنها کسی که توان حل آن مساله را دارد، خود اوست. اگر ذهن نسبت به پاسخهای موجود یا محتملی که در خارج از ذهن وجود دارد، تحریم شود، به صورت ناخودآگاه تمام ظرفیت خود را برای حل مساله به کار خواهد گرفت.
2- شناخت نوع مساله
برای شناخت نوع مساله باید نوع سوال مشخص شود. به عبارت دیگر باید تبیین گردد که در صدد پاسخ به چه سوالی هستیم و اساسا پژوهشگر به دنبال چیست. بر همین اساس سوالات را میتوان در چهار گروه دسته بندی کرد :
الف- سوال از ثبوت اصل شیء؛ یعنی هستی و نیستی؛
ب- سوال از ثبوت یک ویژگی برای شیء؛
ج- سوال از چیستی و تصور شیء؛
د- سوال از چرایی ثبوتی و اثباتی شیء؛
به عنوان نمونه در بحث موانع جریان اصول عملیه در اطراف علم اجمالی، یکی از موانع را تحقق مخالفت التزامی میدانند. شیخ انصاری این سخن را مورد نقد قرار میدهد. شیخ انصاری قائل است که مخالفت التزامی اهمیتی ندارد؛ زیرا دلیلی بر لزوم موافقت التزامی وجود ندارد. سپس در صدد بیان ادلهای برای اثبات لزوم موافقت التزامی برمیآید. در مقابل مرحوم امام خمینی(ره) میفرماید تلاش در این بحث برای یافتن دلیل نسبت به لزوم موافقت التزامی بی فایده است؛ زیرا اساسا بحث اثباتی نیست؛ چراکه موافقت و مخالفت التزامی غیرممکن است. بنابراین سخن در اثبات موضوعی که دارای مشکل ثبوتی است، صحیح نیست.
سه تذکر
1- مفرد بودن فکر مرکزی سوال: بر اساس فن پژوهش هر پاراگراف دارای یک جمله مرکزی است که در ابتدای آن قرار میگیرد. بعد از جمله مرکزی، جمله پشتیبان و در آخر جمله نتیجهگیری ذکر میشود. بنابراین، نگارش منطقی زمانی صورت میگیرد که این مراحل سه گانه رعایت شود.
بر همین پایه میتوان روش صحیح فکر کردن را نیز تبیین نمود؛ به این صورت که نخست فکر مرکزی ایجاد شود؛ البته نه به صورت جمله، بلکه به صورت مفرد باید این کار صورت گیرد. وجه مفرد بودن فکر مرکزی این است که تصور مساله آسانتر صورت میگیرد و در نتیجه موجب افزایش تمرکز می شود و افزایش تمرکز در حل مساله بسیار موثر است. مثلا میتوان به جای تصور این گزاره که آیا مقدمه واجب واجب است یا خیر ؟ مساله را به این صورت تصور نماییم: وجوب مقدمه واجب. این کار در حل مسائل پیچیده و دشوار کارایی بیشتری دارد.
2- تصور بسیار دقیق از طرفین و حاکم: هر چه تصور شفافتری از موضوع و محمول مساله وجود داشته باشد، حل آن آسانتر است. از جمله مواردی که به تصور بهتر طرفین مساله کمک میکند، مقولات عشر فلسفه است؛ زیرا این مباحث در صدد تبیین ماهیت شیء است. همچنین بحث مفاهیم اولی و ثانی فلسفی نیز در دستیابی به درک بهتر از طرفین تاثیر گذار است. مثلا در بحث موافقت التزامیه، علامه شعرانی موافقت التزامیه را از سنخ انفعال در نظر گرفته و به علت اختیاری نبودن آن به عدم امکان جعل حکم لزوم موافقت التزامی از سوی شارع رای داده است. بعضی دیگر از علما آن را از مقوله فعل دانسته و لذا به امکان جعل حکم لزوم موافقت التزامی از سوی شارع قائل شدهاند.
3- تبار شناسی و توجه به سنخ مساله برای تبیین بهتر مبادی و ابزار و منابع: مقصود آن است که مساله پیش روی پژوهشگر، از این حیث مورد بررسی قرار گیرد که اساسا در قلمرو کدام علم باید به جستجوی پاسخ به آن پرداخت. یک مساله با مفروض گرفتن مبانی کلامی در اصول فقه مطرح میگردد در حالی که اگر همان بحث در علم کلام مورد بررسی قرار گیرد، تمامی مبادی کلامی مفروض، اول الکلام خواهند بود. هر علمی ابزار مخصوص به خود را داراست و تا زمانی که تبار یک مساله تبیین نگردد، امکان استفاده از این ابزارها میسر نیست.
در مورد ترتیب استفاده از ادله و ابزارهایی که در علم اصول برای حل مسائل وجود دارد به دو شیوه میتوان عمل نمود:
الف) آیات و روایات ، عرف و عقل
ب) عقل، عقلا، عرف و آیات و روایات
به نظر می رسد ترتیب دوم بهتر است.
بخش دوم: چگونگی ادامه فکر
پس از انجام امور مقدماتی تفکر که در بخش اول تبیین گردید، در این بخش به ادامه روند تفکر در سه مرحله میپردازیم.
1- مراجعه به اطلاعات قبلی: اطلاعات قبلی که قرار است از آنها در حل مساله پیش روی پژوهشگر استفاده شود باید سه ویژگی داشته باشد: وضوح لازم، ارتباط خوب و قابل تکیه بودن.
الف) وضوح لازم: مقصود از داشتن وضوح لازم این است که نسبت به گزاره مورد استفاده برای حل یک مساله، هیچ شک و شبههای از سوی متفکر وجود نداشته باشد.
ب) ارتباط خوب: وجود ارتباط خوب به این معنا است که جزء عوارض موضوع یا محمول باشد و به عبارت دیگر استفاده از گزارههای بیربط به مساله یا گزارههایی که فاقد ارتباط مناسب است، اثر بخشی مناسب در حل مساله را نخواهد داشت. مثلا در بحث حرمت مجسمه سازی بعضی میگویند بر اساس حکم شرعی تصویر، حکم مجسمه سازی نیز دارای فلان حکم است. در حالی بین تصویر با مجسمه سازی ارتباطی وجود ندارد یا لااقل ارتباط مناسبی وجود ندارد. بنابراین باید در حل مساله توجه داشت که مساله مورد نظر با چه مسائلی دارای مشابهت و با چه مسائلی متفاوت است و از خلط مسائلی که با مساله مورد نظر متفاوت است، جلوگیری به عمل آید.
ج ) قابل تکیه بودن: این ویژگی به این معنا است که گزاره استفاده شده در حل مساله، قابل دفاع در آن علم باشد. مثلا بعضی در مقام استدلال به ادلهای از قبیل «این اعتقاد من است!» ، «من به این مطلب یقین دارم! » تمسک میکنند. البته بعضی امور که اقامه برهان در آنها ممکن نیست، مُصادرات وجدانی شخصی قابل طرح است. بنابراین باید به ادلهای تمسک کرد که مثلا در علم اصول قابلیت طرح و دفاع داشته باشد.
در مورد استفاده از ادله باید توجه داشت که میزان آشنایی ما با نوع مساله و از طرفی میزان آشنایی ما با دستهبندی مسائل یک علم، اثرگذاری زیادی در قدرت ما برای یافتن اطلاعات مورد نیاز دارد؛ به این معنا که وقتی پژوهشگر دقت داشته باشد که مسائل علم اصول مثلا بر اساس نوع حاکم در مساله، دستهبندی گردیده، سنخ مساله روشن میشود؛ به این صورت که مثلا در بحث الفاظ، غالبا عرف حاکم است و در قسمت ملازمات عقلیه از عقل یا عقلا استفاده می شود و در بحث حجج یا باید به قطع وجدانی یا به رضایت شارع دست یافت.
2- توجه به صورت استدلالها: برای حل یک مساله باید ابتدا به این نکته دقت داشت که روند حل مساله بر اساس قیاس، تمثیل یا استقرا است. هر کدام از این سه مورد دارای شرایطی است که وجود آن شرایط منجر به نتیجهای درست و عدم آن منجر به نتایج نادرست می شود. مثلا شیخ انصاری در بحث استصحاب نسبت به شک در رافع میفرماید: با تتبع در ابواب مختلف فقه مشخص میگردد که هرجا شک در رافع باشد، به بقا حکم میشود. مرحوم آشتیانی میفرماید در جلسه درس به شیخ انصاری اشکال کردیم که به دلیل گستردگی فقه، این استقرا ناقص است و استقرا ناقص مفید یقین نیست. یعنی در واقع شیخ انصاری در مقام برهان از امری غیر یقینی استفاده کرده است. شیخ انصاری نسبت به این اشکال پاسخ میدهد که در واقع در این استقرا علت کشف گردیده است؛ به عبارت دیگر این استدلال در صورت استقرا است؛ اما در واقع یک قیاس منطقی است.
3- توجه به دسته بندی منطقی شرایط و اقسام: هرگزاره و کبرای کلی که در مثلا علم اصول مطرح میشود دارای شرایطی است. به عنوان نمونه گزاره استصحاب حجت است، دارای شرایطی است از قبیل وجود یقین سابق، شک لاحق، وحدت قضیه متیقن و مشکوک، عدم وجود اصل مثبت، عدم جریان در امور عقلی (شیخ انصاری)، عدم جریان در شبهات حکمیه ( محقق خویی).
4- توجه به ادله و مبانی اصلی در کنار توجه به اصطلاحات: اگرچه اصطلاحات دارای جایگاه مهمی هستند؛ اما باید دانست ریشه تمامی اصطلاحات در مبانی آنها است و در بعضی موارد بدون توجه به مبانی از اصطلاحات استفاده میشود.
مثلا اصطلاح عدم جواز تمسک به عام در شبهه مصداقیه، بسیار اصطلاح پر کاربرد و معروفی است؛ اما باید در نظر داشت، پشتوانه این اصطلاح عبارت است از، تحلیل عرفی فهم انسانها در رابطه با شبهه مصداقیه خاص. وقتی به این پشنوانه دقت کنیم در میابیم اگر در مواردی مثلا در موارد دوران بین متباینین، عرف برای عام ظهوری قوی در نظر میگیرد و به عام تسمک میکند؛ هرچند شبهه مصداقیه وجود داشته باشد.
اصطلاح تخصیص عام به وسیله خاص نیز در بسیاری موارد قابل جریان نیست. مثلا در مواردی که تخصیص منجر به خروج مورد از تحت دلیل می شود.